کلمه ای است که در زمان بروز درد و رنج شدید به کار میرود. همچنین، این کلمه در موقعیتهایی که فرد احساس تاسف میکند، مورد استفاده قرار میگیرد. به علاوه، هنگام تعجب و شگفتی نیز بکار میرود، به ویژه در مکالمات زنان تهرانی. به عنوان مثال، ممکن است کسی بگوید: وا، خاک بر سرم! که نشاندهنده شدت احساسات اوست. این واژه، بیانگر یک نوع استغاثه یا درخواست کمک در لحظات سخت است و به خوبی حس عمیق انسان را در برابر درد و مشکلات زندگی منتقل میکند. استفاده از این کلمه در محاورات روزمره، به خوبی نشاندهنده ارتباط عاطفی و فرهنگی ما با زبان و احساسات است.
وا
لغت نامه دهخدا
کبوتر چون پرید از پس چه نالی
که وا برج آید ار باشد حلالی.نظامی.که بسیار ناید بر اندکی
یکی وا صد آید نه صد وا یکی.نظامی.سرانجام اگرچه بد بد رود
خر لنگ وا آخور خود رود.نظامی.گفتند محبت چیست گفت از ازل درآمده است و بر ابد گذشته ودر هشده هزار عالم کس را نیافته که یک شربت از او درکشد تا آخر وا حق شد و از این عبارت در وجود آمد که یحبهم و یحبونه ( تذکرةالاولیاء عطار ).
گرچه ما وا سوی مأوا میرویم
با دل آشفته زینجا میرویم.شاه داعی شیرازی.بطن السماء؛ آن سوی که وا ما دارد. ( السامی فی الاسامی ). ظهرالسماء؛ آن سوی که وا دیگر آسمان دارد. ( السامی ). التنفش؛ موی وا تیغ خاستن. ( زوزنی ). وا تیغ خاستن موی. ( منتهی الارب ). || به معنی به: واپس رفتن. واپس خزیدن. واپس دادن. واگذاشتن. واایستادن:
رستمان را ترس و غم واپیش برد
هم ز ترس آن بددل اندر خویش مرد.مولوی.کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.مولوی.التقشیع، ابرو وابردن. ( تاج المصادر بیهقی ). الاستعاط؛ دارووا بینی خویش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). التعقیب؛ وا گوشه دهان افکندن سخن. ( تاج المصادر بیهقی ). السفوف؛ دارو که وا دهن پراکنند. ( مهذب الاسماء ). || ( پیشوند ) گاهی به معنی باز است چنانکه وانگوئی به معنی بازنگوئی باشد و واگفت به معنی بازگفت است: واشدن. واکردن. واماندن. واترقیدن:
فرهنگ معین
(پش. ) پیش از فعل آید به معنای ذیل: الف - به معنی «باز» تجدید و دوبارگی را رساند: وا آمدن. ب - به معنی «باز»، «گشاده » و مانند آن: واکردن. ج - به معنی «به » به جهت تاکید: وا ایستادن، واشدن.
(ص. ) باز، گشاده.
(حراض. ) ۱ - به معنی «با» معیت را رساند: گویند ما وا شماییم [ و دین شما. ]... ۲ - به معنی «به »: بندة من (خدا ) پشت وامن داد و کار وامن گذاشت.
(پس. ) به آخر اسم پیوندد دال بر نگهبانی و حفاظت: پیشوا.
(عا. ) = وای: ۱ - کلمه ای که به هنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند. ۲ - در موقع تأسف خوردن استعمال شود. ۳ - در مورد تعجب به کار رود (بیشتر در تداول خانم ها ).
فرهنگ عمید
باز، گشوده.
* وا کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] باز کردن، گشودن.
آش: شوروا، سکوا: ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۷ ).
فرهنگ فارسی
۱ - کلمه ای که بهنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند. ۲ - در موقع تاسف خوردن استعمال شود. ۳ - در مورد تعجب بکار رود. ( بیشتر در تداول زنان تهران ): ( وا. خاک بسرم. )
مزید مقدم عربی که استغاثه را رساند
دانشنامه عمومی
شهر ایپر خواهرخواندهٔ وا هست.
ویکی واژه
و دین شما....
به معنی «به»: بندة من (خدا)
پشت وامن داد و کار وامن گذاشت.
وای:
کلمهای که به هنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند.
در موقع تأسف خوردن استعمال شود.
در مورد تعجب به کار رود (بیشتر در تداول خانمها)
باز، گشاده.
پیش از فعل آید به معنای ذیل: الف - به معنی «باز» تجدید و دوبارگی را رساند: وا آمدن. ب - به معنی «باز»، «گشاده» و مانند آن: واکردن. ج - به معنی «به» به جهت تاکید: وا ایستادن، واشدن.
به آخر اسم پیوندد دال بر نگهبانی و حفاظت: پیشوا.
با. ابا. وا: آش.
جمله سازی با وا
دو خفته نرگس مکحول پر ز خواب و خمار دو چفته سنبل مفتول پر ز تاب و شکن
یعنی دوان جان فلکی کز جلال او عین الکمال کرد ستم بر کمال او