همپا. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از بخش ترک شهرستان میانه که 34 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
همپا. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از بخش تکاب شهرستان مراغه که 879 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله، بادام، حبوب و کرچک و کاردستی مردم گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).، هم پا. [ هََ ] ( ص مرکب ) همراه. ( غیاث ):
خروشان گاودم با او به یک جا
چنان چون دو سراینده به هم پا.فخرالدین اسعد.وهم در سرعت گمان دارد که او هم پای اوست
وهم همراهی هم پا برنتابد بیش از این.خاقانی.
(هَ ) (ص. ) (عا. ) همراه، رفیق.
کسی که پا به پای دیگری راه برود، همراه.
ده دهستان احمد آباد بخش تکاب شهرستان مراغه. در ۲۳ کیلومتری شمال خاوری تکاب. دره معتدل ۸۷۹ تن سکنه دارد. محصولش غلات بادام حبوبات است.
کسی که پابپای دیگری راه برود، همراه
( صفت ) کسی که بهمراهی دیگری بجای رود رفیق راه همراه. یا همپای کسی رفتن. با او همراه شدن.
{escort} [عمومی] یک یا چند نفر که شخصی را به منظور محافظت یا احترام همراهی می کنند متـ. همپایان
یک یا چند نفر که شخصی را بهمنظور محافظت یا احترام همراهی میکنند
💡 با رفیقان موافق، بند و زندان گلشن است هر که شد دیوانه، چون زنجیر همپاییم ما
💡 هلال ابرو شفق رخساره با خویش مغروری فلک رفتار بی باکی مه و خورشید همپایی
💡 نسیم نکهت گیسوی تو بگرفت عالم را گریزان گشت بوی سنبل جنت ز همپایی
💡 در پی مکن سایه چون نقش قدم از پا فتاد نیست در عالم کسی را طاقت همپائیم
💡 در جریان انقلاب مشروطیت مردم اسکو همپای مردم تبریز علیه قزاقان شوروی و نیروهای دولتی دست به اعتراض زدهاند.
💡 یک ضریب اسکالر می باشد که مختصه های مودی یا مختصه های همپایه نامیده می شوند. با پیش ضرب دو طرف معادله فوق در