هجو

هجو

تعریف و معنا:

هجو به معنای انتقاد تند و گزنده از شخص، گروه یا موضوعی خاص است. این انتقاد به شیوه‌ای طنزآمیز و با زبانی تند بیان می‌شود. این اصطلاح در ادبیات و شعر به کار می‌رود و به نوعی از شعر یا نثر اشاره دارد که در آن فرد یا موضوعی به طور غیرمستقیم یا مستقیم مورد نکوهش قرار می‌گیرد.

کاربرد در ادبیات:

شعر: در ادبیات فارسی، شعر هجو به شعری گفته می‌شود که در آن شاعر به تمسخر و انتقاد از شخص یا موضوعی خاص می‌پردازد. این نوع شعر می‌تواند به منظور انتقاد اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی نوشته شود.

نمونه‌های تاریخی: در تاریخ ادبیات فارسی، شاعران معروفی مانند فردوسی، حافظ و نظامی به استفاده از هجو در آثار خود پرداخته‌اند. این نوع شعر می‌تواند به عنوان ابزاری برای نقد و بررسی مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود به کار رود.

تفاوت با واژه‌های دیگر:

این اصطلاح با واژه‌هایی مانند انتقاد، سرزنش و بدگویی مرتبط است، اما هجو معمولاً بار معنایی تندتری دارد و به نوعی از انتقاد اشاره دارد که با هدف تحقیر یا تمسخر فرد یا موضوعی خاص انجام می‌شود.

لغت نامه دهخدا

هجو. [ هََ ج ْوْ ] ( ع مص ) نکوهیدن. ( منتهی الارب ). شمردن معایب کسی. ( اقرب الموارد ). عیب کردن. ( اقرب الموارد ). || دشنام دادن کسی را به شعر. ( منتهی الارب ). هجا. بد گفتن. ( یادداشت به خط مؤلف ). شتم. ( اقرب الموارد ): شاهنامه به نام اورها کن و هجو او به من ده تا بشویم. ( چهارمقاله ).
در همه دیوان من دو هجو نبینی
در همه گلزار خلد خار نیابی.خاقانی.- هجو کردن؛ بدگویی کردن. هجا گفتن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- هجو گفتن؛ هجو کردن:
هر که ترا هجو گفت و هجو ترا خواند
روزشهادت زبان او نشود گنگ.منجیک.مادحت گر هجو گوید برملا
روزها سوزد دلت زآن سوزها.مولوی.رجوع به هجا شود. || شمردن حروف با اسماء آنها. ( اقرب الموارد ). تهجی. هجی کردن. || بد شمردن زن صحبت شوی خود را. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) در تداول عوام فارسی زبانان به معنی سخن بی هده و پوچ نیز به کار رود.

فرهنگ معین

(هَ ) [ ع. ] ۱ - (اِمص. )بدگویی، سرزنش. ۲ - مذمت به شعر. ۳ - (اِ. ) حرف یا چیز بیهوده.

فرهنگ عمید

بدگویی کردن، برشمردن معایب کسی.

فرهنگ فارسی

بدگویی کردن، برشمردن معایب کسی
۱- (مصدر ) شمردن معایب کسی را نکوهیدن ۲- دشنام دادن کسی رابشعر هجائ۳- (اسم ) بشعر هجائ. سرزنش نکوهش.۴- مذمت بشعر. ۵- (اسم ) دشنام فحش: ((... اما بزبان عبری هجواست وسب ) ) ۶- شعر مذمت آمیز: (( شاهنامه بنام او(محمودغزنوی ) رهاکن وهجواوبمن دهتابشویم... ) ) ۷- سخن بیهوده وپوچ ۸- مزخرف:(( چیزهجوی است ) )

دانشنامه آزاد فارسی

هَجْو
(یا: هجا، به معنای نکوهیدن و ناسزاگفتن) در اصطلاح ادبی، نکوهش و بدگویی از چیزی، جایی یا کسی از رهگذر شعر و ادب. هجو به تناسب ویژگی های اجتماعی، زبانی و فرهنگی هر ملیتی و نوع آثار ادبی شان، صبغۀ خاص آن ادب و زبان را دارد. هرچند هجو را می توان از راه های گوناگون زبانی (نظم و نثر) یا دیداری و نمایشی (کاریکاتور، نمایش نامه) بیان کرد، در ادب فارسی غالباً در شعر نمود یافته است. هجو از ادبیات عرب وارد شعر فارسی شده است و در میان خود اعراب نیز پیشینۀ آن به پیش از اسلام می رسد؛ چنان که در منازعات میان قبایل، شاعران با برشمردن معایب حقیقی یا خیالی گروه مقابل، خوارشان می کردند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هجو و هجا از مصدر «هجا، یهجو، هجواً» عربی گرفته شده و در لغت به معنی برشمردن عیب های کسی، نکوهیدن و سرزنش کردن، مذمت و بدگویی از کسی و لعن و نفرین است.
هجویه، یا هجونامه نیز، شعر یا نثری است که بر پایه ی هجو و دشنام کسی باشد. 
مهاجات
مهاجات نیز هجویه های شاعران برای یکدیگر است، از جمله مهاجات ابوالعلاء گنجوی (قرن ششم) و شاگرد او و نیز مهاجات خاقانی شروانی و رشیدالدین وطواط (متوفی ۵۷۳ ق) بسیار معروف است. این نوع سخنوری در ایران، توسط بزرگ ترین گویندگان فارسی، چون رودکی، منوچهری، فردوسی، مولانا، سعدی، عبید زاکانی و حافظ به کار برده شده است.اشعار هیچ یک از بزرگ ترین گویندگان عرب نیز از هجوی یا استهزایی و تمسخری خالی نیست، این نوع سخنوری در اروپا نیز به وسیله ی نویسندگان و اندیشمندان برجسته ای چون ولتر، رابله، پوپ، هراس، و گاه گاه به وسیله گوته و شکسپیر به کار رفته است. هیچ یک از این بزرگان قصد بد زبانی نداشته اند، بیشتر چون حق را گستاخ نمی توانستند بگویند، با خنده می گفتند. 

جملاتی از کلمه هجو

که هجو نیز توان گفت و هیچ مشکل نیست بدان زبان که بود خواجه را مدیح سرای
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم