نگار

شهری تاریخی و مرکز بخش نگار در شهرستان بردسیر استان کرمان است که در جنوب شرقی ایران واقع شده است. این شهر دارای آب و هوایی با تابستان‌های نسبتاً گرم در روز و خنک تا سرد در شب و همچنین زمستان‌های سرد می‌باشد. در ارتفاع ۲٬۰۹۱ متری از سطح دریا و در دشتی مرتفع قرار دارد. فعالیت اصلی ساکنان این شهر کشاورزی است و به دلیل موقعیت جغرافیایی‌اش در مسیر کرمان - بافت، مکانی مناسب برای فروش محصولات دامی به شمار می‌آید. این شهر کهن به واسطه قرارگیری در مسیر تاریخی کرمان - بندرعباس در زمان‌های گذشته از شکوه و جلال خاصی برخوردار بوده است. آتشکده تاریخی واقع در شمال شهر، نشان‌دهنده اهمیت این منطقه در دوران قدیم است. مردم آن به خاطر مهربانی و مهمان‌نوازی‌شان شناخته شده‌اند و این ویژگی‌ها ریشه در تاریخ و تمدن کهن و باستانی آن‌ها دارد. به معنای نگاشتن است و از مصدر نگاشتن به دست آمده است. این واژه به تصاویری اشاره دارد که بر روی کاغذ یا سطوح دیگر کشیده می‌شود. به عبارتی، نقش‌ها، گل و بته‌ها و اشکال هندسی رنگارنگی هستند که بر روی اشیاء ترسیم می‌شوند. نقش مترادف‌هایی چون آرایش دارد و به معنای آب و رنگ، بزک، خط و خال و سرخاب و سفیداب نیز به کار می‌رود. در ترکیباتی مانند رنگ و نگار، به معنای زیبایی و جذابیت است. این واژه‌ها به زیبایی، جمال و جوانی اشاره دارند و به تصاویری که چهره را زیباتر می‌کنند، مربوط می‌شوند. نقش نگین به تصاویری اشاره دارد که بر روی نگین انگشتری حک می‌شود. همچنین، نقش‌هایی که بر سکه‌ها ضرب می‌شود، به صورت یا عبارتی که بر سکه‌ها نقش می‌بندد، اشاره دارد. نقش‌هایی که از حنا بر دست و پا در روز جشن کشیده می‌شود و با آهک و نشادر سیاه می‌شود، نیز به معنای نقش است. این نقوش، به ویژه نقوشی که زنان بر دستان خود می‌کشند، به زیبایی و آرایش دست‌ها مربوط می‌شود و به آن نگاربسته گفته می‌شود.

لغت نامه دهخدا

نگار. [ ن ِ ] ( اِ ) اسم است از نگاشتن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). حاصل مصدر نگاشتن. ( یادداشت مؤلف ). نقش. ( غیاث اللغات )( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نقش که بر کاغذ یا بر جائی کشند. ( از رشیدی ). چیزی که با رنگ به دیوار و کاغذ کشند. ( فرهنگ خطی ). نقشها و گل وبته ها و اشکال هندسی رنگارنگ که بر چیزی کشند

فرهنگ معین

(ن ) (اِ. )۱ - نقش، تصویر. ۲ - بت. ۳ - معشوق، محبوب.

فرهنگ عمید

۱. = نگاشتن
٢. (اسم ) نقش، تصویر: از نقش ونگار درودیوار شکسته / آثار پدید است صنادید عجم را (عرفی: ۸ ).
٣. (اسم ) [مجاز] معشوق، محبوب.
٤. نگارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): روزنامه نگار.
۵. نقاش (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چهره نگار.
٦. (اسم ) [قدیمی، مجاز] بت.
۷. (اسم ) [قدیمی، مجاز] زیور.
۸. (صفت ) [قدیمی] رنگین.

فرهنگ فارسی

یکی از دهستانهای بخش مشیز شهرستان سیرجان استان هشتم. این دهستان در خاور بخش واقع است. محصولش غلات پنبه و حبوبات. بیست و یک ده دارد و سکنه آن ۱۱٠٠ تن میباشد. مرکز آن ده نگار در مسیر راه فرعی کرمان به بافت واقع شده است.
بت، معشوق، محبوب، نقش، تصویر، مرادف نقش
(اسم ) ۱ - نقش نقاشی. یا نقش و نگار. نقاشی: از نقش و نگار در و دیوار شکسته آثار پدیدست صنا دید عجم را. ( عرفی امثا و حکم دهخدا.ج ۱ ص ۲ ) ۱۶۲ - نقشی که از حنا بر دست و پای محبوب کنند: رخ آراسته دستهادر نگار بشادی دویدندی از هر کنار. ( نظامی ) ۳ - تحریر. ۴ - بت صنم. ۵ - معشوق محبوب: نگاری باید اکنون خلخی زاد برخساره بت چین را مجاهز. ( بدیع بلخی.برگزیده شعرج ۱.چا.۴۲:۲ ) جمع: نگاران. یا نگاران ضمیر. اندیشه ها خواطر مضامین: برقفای تو چو باشد اثر سیلی دوست بوسه ها یا بدرویت زنگاران ضمیر. ( دیوان کبیر ) یا چون نگار شدن کاری. کار.
ده مرکزی دهستان نگار بخش مشیز شهرستان سیرجان است ٠ در ۲۴ هزار گزی مشرق مشیز واقع است ٠ آبش از قنات محصولش غلات شغل اهالی زراعت است ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: نگار (دختر) (فارسی) (تلفظ: negār) (فارسی: نِگار) (انگلیسی: negar)
معنی: نقش رنگین، تصویر، معشوق و زن زیبا روی، زیور، زینت، نقش، ( به مجاز ) معشوق زیباروی، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دختر یا زن زیباروی، بت و صنم، زیور و زینت، نقش نگین، ( در قدیم ) رنگین و منقش، ( اَعلام ) نام شهری در شهرستان بردسیر، در استان کرمان، ( به معنی نگاشتن و نگاریدن )

دانشنامه آزاد فارسی

شهری در استان کرمان، بخش مرکزی شهرستان بردسیر. با ارتفاعی حدود ۲,۰۸۰ متر، در دشتی در ۵۷کیلومتری جنوب غربی کرمان و ۳۳کیلومتری شرق جنوبی بردسیر، سر راه بردسیر به بافت، قرار دارد. اقلیم آن نیز سرد و خشکو جمعیت آن ۹,۳۰۵ نفر است (۱۳۸۵).

جملاتی از کلمه نگار

ابا خواسته بود دو گوشوار دو موزه درو بود گوهرنگار
تا مگر آید برون زیبا نگاری از دری رسم دریوزه به هر خاک دری می‌داشتم
مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد نگار من به لهاورد و من به نیشابور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم