نوشدارو

نوشدارو به معنای پادزهر یا داروی شفابخش است و به دارویی اشاره دارد که برای درمان بیماری‌ها یا مسمومیت‌ها استفاده می‌شود و باعث بهبود وضعیت فرد می‌شود. این واژه در اصل به معنای دارویی است که می‌تواند اثرات منفی یک بیماری یا مسمومیت را خنثی کرده و سلامت فرد را بازگرداند.

کاربرد در ادبیات و زبان:

این واژه در ادبیات فارسی به عنوان یک اصطلاح مجازی به کار می‌رود و به معنای اقداماتی است که پس از بروز مشکل انجام می‌شود. به عبارت دیگر، نوشدارو به معنای درمان پس از مرگ است که به نوعی به ناکارآمدی و بی‌فایده بودن اقداماتی اشاره دارد که پس از وقوع یک بحران یا مشکل صورت می‌گیرد. به عنوان مثال، در یک جمله می‌توان گفت: نوشدارو پس از مرگ سهراب هیچ فایده‌ای نداشت، که به این معناست که اقداماتی که بعد از بروز مشکل انجام می‌شود، نمی‌تواند به نتیجه مطلوبی منجر شود و این مفهوم را به تصویر می‌کشد که پیشگیری و اقدام به موقع بسیار مهم‌تر از درمان‌های پس از وقوع مشکل است. این اصطلاح در بسیاری از متون ادبی و شعر فارسی به کار رفته و به عمق تفکر و عبرت‌آموزی در برابر مشکلات زندگی اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

نوشدارو. ( اِ مرکب ) انوش دارو. ( از بحرالجواهر ). تریاق. پادزهر. ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ). نام معجونی است. ( برهان قاطع ). معجونی معروف. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). معجونی است شیرین مزه مفرح قلب و مقوی معده و دوائی است که دفع جمیع آلام و جراحتها کند. ( غیاث اللغات ). مراد از نوشدارو دوائی است که گوشت را برویاند، چنانچه بعضی مرهم ها همین عمل را می کنند. ( آنندراج ). معجونی که قدما می پنداشتند که بوسیله آن زخم های صعب العلاج را می توان معالجه کرد و مریض مشرف به موت را نجات داد. ( فرهنگ فارسی معین ). ظاهراً معجونی که برای علاج زخمهای منکر تیغ یا تیر به زهرآب داده مؤثر و نافعش می پنداشته اند. داروی بی مرگی.داروی نوش. داروی حیات بخش.

فرهنگ معین

(اِمر. ) پادزهر، داروی شفابخش.

فرهنگ عمید

پادزهر، تریاق، داروی شفابخش.

فرهنگ فارسی

پادزهر، تریاق، داروی شفابخش
( اسم ) ۱ - پازهر تریاق: مقابل زهر: (( جوانمرد گفت: اگر نوشدارو خواهیم ازو ( بازگان بخیل ) دهد یا ندهد: و اگر دهد منفعت کند یا نکند. باری خواستن او و بنقد زهر کشنده است. ) ) ۲ - معجونی که قدما می پنداشتند که بوسیل. آن زخمهای صعب العلاج را میتوان معالجه کرد و مریض مشرف بموت را نجات داد. فردوسی در داستان جنگ رستم و سهراب و کشته شدن سهراب آرد که چون رستم دانست سهراب فرزند اوست که بدست وی مجروح گردیده: (( به گودرز گفت آن زمان پهلوان که ای گرد با نام روشن روان. پیامی زمن سوی کاووس بر بگویش که ما را چه آمد بسر بدشنه جگر گاه پور دلیر دریدم که رستم مماناد دیر گرت هیچ یاد است کردار من یکی رنجه کن دل به تیمار من ازان نوشدارو که در گنج تست کجا خستگان را کند تن درست بنزدیک من با یکی جام می سزد گر فرستی هم اکنون زپی. بیامد سپهبد بکردار باد بکاوس یکسر پیامش بداد. بدو گفت کاووس کز پیلتن کرا بیشتر آب نزدیک من ?... و لیکن اگر داروی نوش من دهم: زنده ماند یل پیلتن کند پست رستم بنیرو ترا هلاک آورد بی گمان مرمرا... ) ) توضیح ولف در فهرست شاهنامه نوشدارو را به ( بلسان ) ترجمه کرده یا نوش دارو پس از مرگ سهراب. رسیدن آنچه که مورد حاجت بوده پس از انقضای مدت احتیاج. ۳ - شراب.
(اسم ) ۱ - پازهر تریاق: مقابل زهر: (( جوانمرد گفت: اگر نوشدارو خواهیم ازو ( بازگان بخیل ) دهد یا ندهد: و اگر دهد منفعت کند یا نکند. باری خواستن او و بنقد زهر کشنده است. ) ) ۲ - معجونی که قدما می پنداشتند که بوسیل. آن زخمهای صعب العلاج را میتوان معالجه کرد و مریض مشرف بموت را نجات داد. فردوسی در داستان جنگ رستم و سهراب و کشته شدن سهراب آرد که چون رستم دانست سهراب فرزند اوست که بدست وی مجروح گردیده: (( به گودرز گفت آن زمان پهلوان که ای گرد با نام روشن روان. پیامی زمن سوی کاووس بر بگویش که ما را چه آمد بسر بدشنه جگر گاه پور دلیر دریدم که رستم مماناد دیر گرت هیچ یاد است کردار من یکی رنجه کن دل به تیمار من ازان نوشدارو که در گنج تست کجا خستگان را کند تن درست بنزدیک من با یکی جام می سزد گر فرستی هم اکنون زپی. بیامد سپهبد بکردار باد بکاوس یکسر پیامش بداد. بدو گفت کاووس کز پیلتن کرا بیشتر آب نزدیک من ?... و لیکن اگر داروی نوش من دهم: زنده ماند یل پیلتن کند پست رستم بنیرو ترا هلاک آورد بی گمان مرمرا... ) ) توضیح ولف در فهرست شاهنامه نوشدارو را به ( بلسان ) ترجمه کرده یا نوش دارو پس از مرگ سهراب. رسیدن آنچه که مورد حاجت بوده پس از انقضای مدت احتیاج. ۳ - شراب.

ویکی واژه

پادزهر، داروی شفابخش.

جملاتی از کلمه نوشدارو

نوشداروی جنون در حقه تسلیم نیست خوی طفلان گیر و دست‌آموز صلح و جنگ باش
دهد اول، چو گسترد خوان را نوشدارو ز خنده مهمان را
خستگان را نوشدارو میدهم بستگاهن را درگشائی میکنم
ز اجزای نوشداروی جان پرور منست آن می که از لب تو به ساغر فروچکد
وگر در حیاتت نمانده‌ست بهر چنانت کشد نوشدارو که زهر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم