کلمه نهان به معنای پنهان یا مخفی است و در زبان فارسی بهطور فراوانی به کار میرود. این واژه به عنوان صفت مورد استفاده قرار میگیرد و میتواند قبل از اسم بیاید. همچنین، میتواند به عنوان قید نیز به کار رود و در این صورت معمولاً برای توصیف پنهانی یا مخفی بودن چیزی در جملات استفاده میشود. این کلمه میتواند با دیگر واژهها ترکیب شود، مانند نهانخانه که به معنای مکانهای پنهان و مخفی است. در جملاتی که این واژه در آنها به کار میرود، توجه به زمان و وجه فعل اهمیت دارد. همچنین، در جملات پیچیده و معنادار، استفاده صحیح از نشانههای نگارشی ضروری است. در متون ادبی و شاعری نیز، ممکن است معانی عمیقتری داشته باشد، بنابراین در متنهای غیررسمی و ادبی، باید به معنا و انتقال مفاهیم نیز توجه کرد.

نهان
لغت نامه دهخدا
نهان. [ ن ِ / ن َ ] ( ص، اِ ) پنهان. مخفی. مختفی. پوشیده. مستور. مقابل پیدا و ظاهر و آشکار
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) باطن، ضمیر.
۳. منزوی.
۴. غایب.
۵. اندوخته.
۶. ذخیره.
۷. ناشناس.
۸. (قید ) نهانی.
۹. جدا، دور.
۱۰. (اسم ) دل، قلب، اندرون.
۱۱. (اسم ) معنی، راز، سر.
۱۲. (قید ) محرمانه، در خفا.
* نهان داشتن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] پنهان کردن، پوشیده داشتن.
* نهان کردن: (مصدر متعدی ) پنهان ساختن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) مخفی پنهان پوشیده: مقابل آشکار: (( راز نهان خویش جهان کرد آشکار در منصب وزارت دستور شهریار. ) ) ۲ - در پنهانی: مقابل پیدا: (( راز می گفتند پیدا و نهان جملگی مرد ( زن و پیر... ) و جوان. ) ) ( مثنوی چا. خاور. ص ۱۱۷ - در چا. نیکلسن نیامده ) یا به نهان. در پنهانی. یا در نهان. در پنهانی بطور پوشیده: (( او را با ملاحده در نهان آشنایی و انتسابی بوده.. ) )
فرهنگ اسم ها
معنی: پنهان، مخفی، باطن، پوشیده، ( در قدیم ) در نهان، پنهانی، مخفیانه، ( در قدیم ) ناپیدا، نامرئی، ( در قدیم ) پنهان از نظرها، غایب، ناشناخته، ناشناس، ضمیر، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دل، قلب
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:سیاه تپه، جزیره
جملاتی از کلمه نهان
چرا نهان شوی از چشم ما اگرنه تو را رقیب دیوصفت عادت پری آموخت
از فیلمهایی که وی در آنها نقش داشتهاست، میتوان به عشق پنهان اشاره نمود.
حدیث عشق من افسانه شد در شهر و میباید ز شرم عاشقی پیش تو درد دل نهان دارم