نفر

کلمه نفر به معنای فرد یا یک شخص در زبان فارسی به کار می‌رود و برای شمارش افراد یا گروه‌های انسانی استفاده می‌شود. به عنوان مثال، وقتی می‌گوییم 10 نفر، منظور ما 10 شخص است و یا در موقعیت‌های دیگر می‌توانیم بگوییم یک نفر. همچنین، این واژه می‌تواند به معنای کس یا انسان نیز باشد. به طور کلی، نفر در فارسی به معنای شخص، فرد و انسان است و در شمارش افراد مورد استفاده قرار می‌گیرد. این واژه به ما کمک می‌کند تا تعداد افراد را به راحتی بیان کنیم و در مکالمات روزمره به سادگی از آن بهره بگیریم. در واقع، این واژه یکی از واژه‌های کلیدی در زبان فارسی است که به شناخت و تفکیک افراد کمک می‌کند و در ارتباطات اجتماعی نقش مهمی دارد.

لغت نامه دهخدا

نفر. [ ن َ ] ( ع اِ ) گروه مردم از سه تا ده. ( منتهی الارب ). لغتی است در نَفَر. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَفَر شود. || ج ِ نافر. ( اقرب الموارد ). رجوع به نافر شود. || قومی که با تو گریزند یا به کاری پیش آیندیا از یکدیگر گریزند در جنگ. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اسم جمع است. ( از متن اللغة ).
- یوم النفر؛ روز بازگشت حاجیان از منی و آن دوازدهم ذی الحجه است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یوم النَفَر. رجوع به نَفَر شود.
|| ورم یا خروج خون. ( از متن اللغة ). || لقیته قبل کل صیح و نفر؛ ای قبل کل صیاح و تفرق. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء )؛یعنی نخست دیدم او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )؛یعنی قبل از هر چیز، و آن در موردی است که او را قبل از طلوع فجر دیده باشی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به صیح شود. || ( مص ) رمیدن و برجستن آهو. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رم کردن آهو. شرود. شرد. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نَفَران. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). نفور. ( متن اللغة ). || رمانیدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نَفَران. ( منتهی الارب ). || اعراض کردن و روی گرداندن از چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ناشکیبائی کردن و دور گردیدن. نفور. ( از ناظم الاطباء ). || ناپسند و مکروه شمردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || گروه گروه بازگشتن حاجیان از منی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بیرون شدن حاج از منی. ( تاج المصادر بیهقی ). بازگشتن حاجیان از منی به مکه. ( اقرب الموارد ). خارج شدن حاجیان در یوم النفر. ( از متن اللغة ). پراکنده شدن حاجیان در منی و بازگشتن. ( از ناظم الاطباء ). نفور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || پراکنده شدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). متفرق شدن قوم. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نفیر. ( متن اللغة ). || غلبه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیره شدن بر کسی. ( از ناظم الاطباء ). غلبه کردن بر کسی. ( از اقرب الموارد ). || چیره شدن بر کسی در نبرد. ( ازمنتهی الارب ). چیره شدن بر کسی در نبرد مفاخرت. ( ناظم الاطباء ). غلبه کردن بر کسی در منافرة. ( از متن اللغة ). غلبه کردن کسی را در حساب. ( تاج المصادر بیهقی ). منافرت. ( منتهی الارب ). || شتافتن به سوی چیزی. ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(نَ فَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - کس، فرد. ۲ - گروه، گروه مردم. ۳ - واحدی برای شمارش انسان، شتر و درخت خرما.
(نَ ) [ ع. ] (اِمص. ) رمیدگی، دوری.

فرهنگ عمید

۱. واحد شمارش انسان، یک شخص.
۲. گروه مردم.
۳. واحد شمارش شتر.

فرهنگ فارسی

مردم، همه مردم، گروه مردم، جماعتی ازمردان سه، تاده، بیک شخص اطلاق میشود
۱ - ( مصدر ) رمیدن دور شدن. ۲ - روان شدن حاجیان از منی بسوی مکه. یا روز ( یوم ) نفر. ( یوم النفر ) روز ۱۲ ذی حجه که حاجیان از منی بسوی مکه روند ۳ - ( اسم ) رمیدگی دوری.
بلد یا قریه ای است بر نهرالزاس از بلاد فرس این را خطیب گفته است و اگر منظورش از بلاد فرس قلمرو قدیم ایرانیان باشد جایز است و گرنه امروزه نفر از نواحی بابل محسوب است و در سرزمین کوفه واقع است.

ویکی واژه

واحد شمار انسان، شتر، نخل. نفر ممکن است در زبان معیار باستان به دو جزء نه - فَر قابل تجزیه باشد، و کنایه از فردی غیره نژاد پری بوده است.
(گفتگو): پرسنل، کارمند، کس، فرد. گروه، گروه مردم.

جمله سازی با نفر

جمعیت محدودهٔ شهرداری آمادورا ۱۷۵٬۸۷۲ نفر است.
ماند حیران گفت با میری دگر که برو وا پرس رخت آن نفر
چون خریداری تو کردم بسی هرگزت نفروختم چون هر کسی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال ماهجونگ فال ماهجونگ