لغت نامه دهخدا
- ناپرسیده گفتن؛ بدون مقدمه گفتن. بدون اینکه سؤال شود و بخواهند گفتن: اما سخن ناپرسیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی. ( منتخب قابوسنامه ص 29 ). ناپرسیده مگوی. ( خواجه عبداﷲ انصاری ). سخن ناپرسیده همه را سخره تیغ یاساگردانید. ( وصاف ص 341 ). او را گرفته بیاوردند، ناپرسیده بر تیغ گذرانید. ( وصاف ص 325 ).