میعاد

اسم پسرانه میعاد نامی است با معانی مرتبط با ارتباطات انسانی، وعده و قرار که می‌تواند به فرد احساس مسئولیت و تعهد بدهد. این نام نشان‌دهنده ارزش‌های انسانی مانند صداقت، همبستگی و احترام به وعده‌ها است و می‌تواند به عنوان نامی مناسب برای پسران در نظر گرفته شود.

معانی اسم

محل و زمان قرار ملاقات: میعاد به معنای محل و زمان قرار ملاقات است. این مفهوم می‌تواند به احساس ارتباط و همبستگی میان افراد اشاره کند و نشان‌دهنده ارتباطات انسانی و اجتماعی است.

وعده و قرار: این نام همچنین به معنای وعده و قرار است. این بار معنایی می‌تواند حس اعتماد و مسئولیت‌پذیری را در فرد تقویت کند، زیرا وعده و قرار به معنای پایبندی به قول‌ها و تعهدات است.

محل قرارگاه: میعاد به عنوان محل قرارگاه نیز شناخته می‌شود که می‌تواند به معنای مکانی باشد که افراد در آنجا جمع می‌شوند یا به هم می‌رسند. این مفهوم می‌تواند به نوعی نشان‌دهنده همبستگی و اتحاد باشد.

لغت نامه دهخدا

میعاد. ( ع مص ) ( از «وع د» ) وعدة. با همدیگر وعده دادن. ( ناظم الاطباء ). با یکدیگر وعده کردن. ( غیاث ). وعده کردن با همدیگر. ( یادداشت مؤلف ). وعدة. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ). قرار. ( یادداشت مؤلف ). وعده دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): سلطان از این حدیث سخت بیازرد و رسولان بغراخان را بی قضای حاجت باز گردانید با وعده خوب و میعادی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537 ).
- میعاد گذاشتن؛ میعاد نهادن.قرار گذاشتن. وعده کردن به هم. ( از یادداشت لغت نامه ).
- میعاد نهادن؛ میعاد گذاشتن. عهد بستن. قرار گذاشتن. با هم قرار نهادن.
میعاد. ( ع اِ ) جای وعده و وعده گاه و وعده جای و فراهم آمدنگاه و جای اجتماع. ( ناظم الاطباء ). جای وعده کردن. ( غیاث ). موضع عهد. وعده جای. وعده گاه. خرامگاه. قرارگاه. ج، مواعید. ( یادداشت مؤلف ). وعده جای. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): تا حرکت کند بر آن میعاد بیاید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 532 ).
در برجهاش بوده میقات پور عمران
میلاد پور مریم میعاد پور هاجر.خاقانی. || هنگام وعده. وعده گاه. ( ناظم الاطباء ). وعده گاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وقت عهد. زمان وعده. هنگام وعده. ( یادداشت مؤلف ). زمان وعده. ( غیاث ): فکرت آن ساعت که میعاد اجل فراز آید. ( کلیله و دمنه ). پس از مجادله بسیار میعادی معین گشت. ( کلیله و دمنه ). از قضا روزی دو صیاد بر آن ( آبگیر ) گذشتند با یکدیگر میعاد نهادندکه دام بیارند. ( کلیله و دمنه ). چون به وقت میعاد لشکر دیلم حمله بردند فایق پشت فرا داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- یوم المیعاد؛ روز وعده و روز رستخیز. ( ناظم الاطباء ). روز قیامت. ( آنندراج ).
|| بازگشت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِ. ) وعده گاه، جای وعده. ج. مواعید.

فرهنگ عمید

۱. جای وعده کردن.
۲. زمان وعده کردن، وعده گاه، میعادگاه.

فرهنگ فارسی

جای وعده کردن، زمان وعده کردن، وعده گاه، مواعید جمع
( اسم ) ۱ - جای وعده وعده گاه. ۲ - زمان وعده جمع: مواعید. یا روز ( یوم ). روز قیامت ۳ - وعده

فرهنگ اسم ها

اسم: میعاد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mieād) (فارسی: ميعاد) (انگلیسی: miead)
معنی: محل و زمان قرار ملاقات، وعده، قرار، محل قرار ملاقات، وعده گاه، زمان قرار ملاقات، زمان وعده، محل قرارگاه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مِیعَادَ: وعده
ریشه کلمه:
وعد (۱۵۱ بار)

ویکی واژه

وعده گاه، جای وعده.
مواعید.

جملاتی از کلمه میعاد

یاد بود آن گه میعاد که من بودم و تو یاد باد آن شب از روز جوانی خوشتر
وعده وصل بدادی و به جایی نرسید تا چه باشد که چنین وعده به میعاد کنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم