موقود

لغت نامه دهخدا

موقود. [ م َ ] ( ع ص ) افروخته شده. ( ناظم الاطباء ). آتش افروخته. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مَ یا مُ ) [ ع. ] (اِمف. ) افروخته شده.

ویکی واژه

افروخته شده.

جمله سازی با موقود

که نار کین او سوزنده ناریست کز او واقد شود در حال موقود
هر آنک پف کند او بر چراغ موهبتم بسوزد آن سر و ریشش چو هیزم موقود
تیغ بهرامشاه بن مسعود خصم را همچو آتش موقود