منفعل

واژه منفعل به معنای عدم فعالیت یا واکنش است. در زبان فارسی، این کلمه به حالتی اشاره دارد که فرد یا چیزی در برابر یک عمل یا وضعیت خاص، هیچ گونه عکس‌العملی نشان نمی‌دهد و به نوعی در حالت پذیرش و عدم اقدام قرار دارد.

به طور کلی، منفعل می‌تواند به معنای:

عدم فعالیت یا اقدام: فردی که منفعل است، در برابر مسائل یا مشکلات هیچ گونه اقدام یا واکنشی نشان نمی‌دهد و به نوعی در برابر شرایط موجود تسلیم شده است.

پذیرش وضعیت: این واژه می‌تواند به حالتی اشاره کند که فرد یا چیزی به طور غیر فعال و بدون تلاش برای تغییر شرایط، وضعیت موجود را می‌پذیرد.

به طور خلاصه، منفعل به معنای عدم فعالیت و واکنش در برابر شرایط و موقعیت‌هاست.

لغت نامه دهخدا

منفعل. [ م ُ ف َ ع ِ ] ( ع ص ) کرده شده و ساخته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به انفعال شود. || اثر چیزی پذیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). اثر چیزی پذیرفته. ( ناظم الاطباء ). متأثرشده: که از فعل فاعل اندر منفعل پدید آید. ( زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص 31 ).
مکن نعتش بدانگونه که ذاتش منفعل گردد
چنان کز کمترین قصدی به گاه فعل ذات ما.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 27 ).معلوم است که تعب منفعل چون تعب فاعل نبود. ( اخلاق ناصری ).
- منفعل اول؛ ( اصطلاح فلسفه ) جسم. ( مصنفات بابا افضل ج 1 رساله 2 ص 25 ).
- منفعل شدن؛ متأثر شدن. تحت تأثیر قرار گرفتن: بدان صفت منفعل شد که در نامه نوشت که آرد نماند. ( چهارمقاله چ معین ص 28 ). منفعل آن آثار شوند تا به اضطراب فاحش و جزع بر احساس الم، خویشتن را فضیحت کنند. ( اخلاق ناصری ).
- منفعل گشتن؛ منفعل شدن: چون رودکی بدین بیت رسید امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرودآمد و... ( چهارمقاله چ معین ص 53 ). رجوع به ترکیب منفعل شدن شود.
|| شرمنده و خجل و شرمسار. ( ناظم الاطباء ):
به سودای خامان ز جان منفعل
به ذکر حبیب از جهان مشتغل.سعدی.ماه و خورشید از فروغ عکس رویت منفعل
بحر و بر از رشحه فیض بنانت شرمسار.عبید زاکانی.- منفعل شدن؛ شرمنده شدن. خجل شدن: آن نازنین چنان منفعل شد که حالتی که به زنان مخصوص است واقع شد. ( چهارمقاله ص 36 ).
- منفعل کردن؛ شرمنده کردن. خجالت دادن.
|| پریشان و آشفته. || دلگیر و مهموم و مغموم.
|| بجاآورده شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ فَ عِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - اثر پذیرفته. ۲ - خجل، شرمسار.

فرهنگ فارسی

اثرپذیرفته، شرمنده، شرمسار
( اسم ) ۱ - اثر پذیرنده. پذیرا. ۲ - شرمنده خجل. یا منفعل اول. جسم ( مصنفات بابا افضل ج ۱ رساله ۲ ص ۲۵ )

جملاتی از کلمه منفعل

ایجاد احساس گناه در شخص نوعی دستکاری روانشناختی در قالب اعمال مجازات برای درک تخلف محسوب می‌شود. سفرهای گناهکارانه نیز نوعی پرخاشگری منفعلانه تلقی می‌شود.
تأثیر فرهنگی را می‌توان با توجه به فرهنگ «دریافت‌کننده» به‌عنوان تهدید یا غنی‌سازی هویت فرهنگی آن در نظر گرفت؛ بنابراین مفید به نظر می‌رسد بین امپریالیسم فرهنگی به عنوان یک نگرش (فعال یا منفعل) برتری جویانه و موقعیت یک فرهنگ یا گروهی که به دنبال تکمیل فرهنگ تا حدی ناقص خود، با محصولات وارداتی است، تمایز گذاشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم