ملا

ملّا واژه‌ای است که از کلمه عربی مولی به معنای سرور و آقا گرفته شده و در زبان عربی به کار نمی‌رود. در زبان فارسی، این واژه معانی مختلفی دارد. نخست، به عنوان استاد و معلم، خواه مرد باشد یا زن، به ویژه در مکتب‌خانه‌ها به کار می‌رود. دوم، به معنای فردی عالم و تحصیل‌کرده است؛ به طوری که هر کسی که توانایی خواندن و نوشتن داشته باشد نیز می‌تواند به عنوان ملا شناخته شود. سوم، این کلمه به عنوان لقب علمای دین و روحانیونی که در زمینه فقه و اصول تحصیل کرده‌اند، استفاده می‌شود. همچنین، روحانیان یهودی و زرتشتی نیز در ایران به این نام خطاب می‌شوند. برخی از شخصیت‌های مشهور نیز با این لقب شناخته می‌شوند، مانند ملاصدرا.

با آغاز دوره صفویه، عنوان ملاباشی به وجود آمد که در ابتدا به معلم زبان عربی سلاطین و شاهزادگان اطلاق می‌شد. به تدریج، این عنوان به برجسته‌ترین و اعلم‌ترین علمای دین اختصاص یافت و به مقام و منزلت آن‌ها اشاره داشت. این تحولات نشان‌دهنده اهمیت مقام علمی و دینی آن ها در جامعه ایرانی بوده و به نوعی نمایانگر جایگاه آنان در تاریخ فرهنگ و علم ایران است.

فرهنگ معین

(مَ لَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - گروه مردم. ۲ - اشراف قوم.، ~ عام آشکارا، در حضور مردم.، ~اعلی عالم بالا، جهان فرشتگان.
(مُ لْ لا ) (اِ. ) ۱ - آخوند، باسواد. ۲ - روحانی. ۳ - مکتب دار، معلم.، ~خور (کن. ) چیزی که مورد سوءاستفادة کسی یا جمعی شود.، ~ نصرالدین شخصیتی داستانی دارای رف تاری خنده دار و اغلب طنزآمیز.

فرهنگ عمید

محل اجتماع گروهی از مردم.
* ملٲ اعلی: [قدیمی]
۱. فرشتگان در عالم بالا.
۲. [مجاز] عالم ارواح مجرده، عالم بالا.
۱. = ملٲ
۲. (قید ) آشکارا.
۱. آخوند.
۲. (صفت ) [مجاز] درس خوانده، باسواد.
۳. [منسوخ] مکتب دار، معلم.

فرهنگ فارسی

آخوند، درس خوانده، باسواد
۱ - ( صفت ) درس خوانده باسواد: [ نیست ممکن که تو ملا ز پی ملا یی سر انبانی دانش همه جا نگشایی. ] ( گل کشتی. تو با. ۲ ) ۴۱۲ - آخوند روحانی معمم [ تو بلکه خواستی بنویسی بعضی از ملا های ما حالا دیگر از فروختن موقوفات دست برداشته بفروش مملکت دست گذاشته اند. ] ( دهخدا. چرند و پرند. ۱۳ )
مدت زندگی. جمع املائ و در لسان ملا ظبط شده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کلمه «ملّا» نیز ریشه در واژه «مولا» دارد و مخفف آن است. این کلمه نیز به معنای استاد و معلم و شخص درس خوانده و با سواد است. اندیشمندان بسیاری از فرق مختلف اسلامی با این عنوان اشتهار یافته اند

ویکی واژه

گروه مردم.
اشراف قوم.؛ ~ عام آشکارا، در حضور مردم.؛ ~اعلی عالم بالا، جهان فرشتگان.
آخوند، باسواد.
روحانی.
مکتب دار، معلم.؛ ~خور (کن.)
چیزی که مورد سوءاستفادة کسی یا جمعی شود.؛ ~ نصرالدین شخصیتی داستانی دارای رف تاری خنده دار و اغلب طنزآمیز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم