این کلمه در زبان فارسی به معنای دانسته شده، آشکار، روشن یا مشخص است. در قواعد زبان، فعل معلوم به فعلی گفته میشود که فاعل آن واضح و شناختهشده باشد. به بیان دیگر، فاعل در جملهای که از فعل معلوم استفاده میکند، همان انجامدهنده کار معرفیشده است. برای نمونه، در جمله علی کتاب را خواند، فاعل علی است و فعل خواند نیز معلوم محسوب میشود زیرا فاعل (علی) در جمله آشکار است و اجرای عمل (خواندن) به او نسبت داده شده است. در مقابل، این واژه نقطه مقابل مجهول قرار میگیرد. در فعل مجهول، فاعل ناشناخته است و مفعول بهجای فاعل ظاهر میشود و نقش اصلی را در جمله ایفا میکند. به طور کلی، معلوم هم معنای روشن و مشخص دارد و هم به فعلی اطلاق میشود که فاعل آن به وضوح شناخته شده و مشخص باشد.
معلوم
لغت نامه دهخدا
خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم وبه حس
محاط و مدرک و معلوم و مبصر است و مشار.ناصرخسرو.سلطان مرا شناسد و داندخلیفه هم
مجهول کس نیم همه معلوم مردم است.خاقانی.معلوم است که مرگ بر زندگی نامهنا مزیت دارد. ( مرزبان نامه ).
همه دانندگان را هست معلوم
که باشد مستحق پیوسته محروم.نظامی.و در علم محاسبت چنانکه معلوم است چیزی دانم. ( گلستان ). حلم شتر چنانکه معلوم است اگر طفلی مهارش بگیرد صد فرسنگ ببرد. ( گلستان ). اگر عقل یکی است از چیزهای معقول و معلوم... ( مصنفات بابا افضل ج 2 ص 391 ). || معین. مقرر. مقدر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): و ان من شی الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم. ( قرآن 21/15 ). اولئک لهم رزق معلوم. ( قرآن 40/37 ). جمیع امت را مدتی است معلوم، همین که او می رسد پیش و پس نمی باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307 ). دو چیز محال عقل است خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم. ( گلستان ). مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است و ملک فراغت زیر نگین رزق معلوم. ( گلستان ). || ( اِ ) کنایه از مال و زر و درم و دینار... و در خیابان نوشته معلوم که در فارسی به معنی زر مستعمل است بدان جهت است که زر این همه شهرت که دارد احتیاج نام بردنش نیست چنانکه لفظ یقین به معنی مرگ. ( غیاث ) ( آنندراج ). زرو درم و دینار. ( ناظم الاطباء ). وجه. پول. نقد. نقدینه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ):
صدبار به چنگ آمد معلوم جهانش
زین دست به چنگ آمد و زان دست عطا کرد.ابوالفرج رونی.در دو کونم نیست از معلوم حالی یک درم
با چنین افلاس خود را نام سردفتر نهیم.سنائی ( دیوان ص 221 ).ما شما را هیچ معلوم بنگذاشتیم خدای تعالی هرچه می باید می فرستد. ( اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 122 ). و خانقاه را هیچ معلوم نبود با خود اندیشه کردم... که مردی بدین بزرگواری آمده است... در خدمت او چیزی که خرج کنم از کجا آرم. ( اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 141 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. آشکار.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دانسته شده شناخته مقابل مجهول: اگر عقل یکی است از چیزهای معقول و معلوم... جمع: معلومات. ۲ - آشکار هویدا: معلوم است که مرگ بر زندگی نامهنا مزیت دارد. ۳- مال. ۴ - و جه پول زر درم دینار: گفتم ( درویش را ): مکر معلوم ترا دزد نبرده گفت: بلی بردند ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود... ۵- فعلی است که بفاعل نسبت داده شود ( از نظرمعلوم بودن فاعل آن را فعل معلوم خوانند ): نوشیروان چهل و هشت سال پادشاهی کرد. اسکندر ایران را خراب ساخت. مقابل فعل مجهول.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَّعْلُومٌ: معلوم - مشخص - دانسته شده
معنی تَقْدِیرُ: کمیت و حدود ظاهری و محسوس چیزی را معلوم و بیان کردن
معنی عُثِرَ: اطلاع حاصل شد - معلوم شد (عثور بر هر چیز، اطلاع بر آن و یافتن آن است. )
معنی حَفِظَ: حفظ کرده(حفظ:ضبط کردن صورت آن چیزی است که برای ما معلوم شده است، بطوری که هیچ دگرگونی و تغییری در آن پیدا نشود)
معنی حِفْظاً: حفظ کردن
معنی حَفِظْنَاهَا: آن را حفظ کردیم
معنی حِفْظُهُمَا: حفظ آن دو
معنی مَّحْفُوظٍ: حفظ شده
معنی نَحْفَظُ: حفظ می کنیم
معنی یَحْفَظْنَ: حفظ کنند
معنی یَحْفَظُواْ: تا حفظ کنند
معنی یَحْفَظُونَهُ: اورا حفظ می کنند
ریشه کلمه:
علم (۸۵۴ بار)
ویکی واژه
کنایه از: زر و درم و دینار.
آشکار
جمله سازی با معلوم
خلاف عهد زمان بیخلاف معلومست که هیچ نوع نبخشد که باز نرباید
دو علم است معلوم نزد بشر یکی علم خیر و دگر علم شر
معلوم شد که چیره مکرر نموده است تا اهل شرک را به درد آرد ز اشتباه