مَستی به حالتی اطلاق میشود که به دنبال مصرف نوشیدنیهای الکلی ایجاد میشود. همچنین، برخی داروهای مؤثر بر سیستم اعصاب مرکزی مانند زولپیدم و اکستازی نیز میتوانند موجب مستی شوند. در دوزهای بالا، بنزودیازپینها نیز به همین حالت منجر میشوند. در ادبیات، این واژه در مقابل هشیاری به کار میرود. در زمان مستی، افزایش ترشح دوپامین در بدن باعث افزایش شادی فرد میشود. اتانول، که به عنوان الکل اتیلیک یا الکل غلات نیز شناخته میشود، عامل مستی است. این مایع شفاف و بیرنگ، محصول فرعی تخمیر گیاهان است و به تنهایی تولید نمیشود، بلکه در نتیجه یک فرآیند دیگر به دست میآید. الکل از لحظهای که وارد دهان میشود، تأثیر خود را آغاز میکند و با عبور آن از بدن، اثراتش بیشتر نمایان میشود. به محض ورود الکل به دهان، مقداری از آن از طریق رگهای خونی کوچک در دهان و روی زبان به جریان خون وارد میشود. تا ۲۰ درصد از الکلی که مینوشید، از طریق معده به خون شما میرسد و باقیمانده از طریق روده کوچک جذب میشود. اگر معده شما حاوی غذا باشد، الکل مدت بیشتری در آنجا میماند، در حالی که در صورت خالی بودن معده، الکل سریعتر به جریان خون وارد میشود. هر چه میزان الکل در خون شما بیشتر باشد، احساس مستی بیشتری خواهید داشت. جریان خون میتواند الکل را به سرعت در بدن پخش کند و همچنین باعث گشاد شدن رگهای خونی میشود.

مست
لغت نامه دهخدا
مست. [ م َ ] ( ص ) شراب خواره ای که شراب در وی اثر کرده باشد. ( ناظم الاطباء ). می زده. دگرگون شده از آشامیدن می و غیره. سخت بی خود از شراب. مقابل سرخوش و شنگول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مقابل هوشیار، و با لفظ کردن و شدن و رفتن و افتادن مستعمل است. ( آنندراج ). ثَمِل. ( دهار ). خذیم. دَجِر. دَجران. سَکِر. ( منتهی الارب ). سَکران. ( دهار ). سکرة. سَکری ̍. شِناح. متخشم. مخشوم. مخمور. مُسکَّر. ( منتهی الارب ). نشوان. ( دهار ). نشیان. ( منتهی الارب )
فرهنگ معین
(مُ ) [ په. ] (اِ. ) گله، شکوه، شکایت.
فرهنگ فارسی
بیخ گیاهی خوشبوی
جملاتی از کلمه مست
جهانیان بتو خواهند نیکی از یزدان مگر که نام تو بر خلق مستجاب دعاست