محبره

کلمه «محبره» در فارسی به ظرفی گفته می‌شود که برای نگهداری جوهر یا مرکب استفاده می‌شود و معمولاً همراه با قلم برای نوشتن کاربرد دارد. این واژه به ویژه در متون قدیمی و کتابت‌های سنتی رایج بوده است و نقش اصلی آن آماده‌سازی مرکب برای نوشتن بر روی کاغذ یا کاغذ پوستی بوده است.

محبره‌ها معمولاً از مواد مختلفی مانند سفال، شیشه، فلز یا چوب ساخته می‌شدند و طراحی آنها به گونه‌ای بود که جلوی ریختن مرکب را بگیرد و استفاده از قلم را آسان کند. اندازه و شکل آن‌ها با توجه به نوع نوشتار و محل استفاده متفاوت بوده و گاهی با تزیینات هنری و نقوش ظریف همراه بوده است.

محبره‌ها در کتابت‌های سنتی، نسخه‌نویسی قرآن و متون ادبی و علمی اهمیت داشتند و بخشی از ابزارهای اصلی نویسندگان و کاتبان محسوب می‌شدند. علاوه بر کاربرد عملی، محبره‌ها نماد دانش و فرهنگ نگارشی در جوامع گذشته نیز بودند و نگهداری و طراحی دقیق آن‌ها نشان‌دهنده ارزش بالای نوشتار و هنر کتابت در آن دوران بود.

لغت نامه دهخدا

( محبرة ) محبرة. [ م َ ب َ رَ ] ( ع اِ ) سبب شادی و فراخی عیش. ( ناظم الاطباء ). النساء محبرة؛ ای مظنة للحبور و السرور. ( منتهی الارب ).
محبرة. [ م َ / م ِ ب َ رَ / ب َرْ رَ ] ( ع اِ ) سیاهی دان. ( منتهی الارب ). ( آنندراج ). دوات و مرکب دان. حبردان. ج، محابر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ).
محبرة. [ م ُ ح َب ْ ب َ رَ ] ( ع ص ) مؤنث محبر. || شاة محبرة؛ گوسپندی که در چشمش نقطه های سیاه و سفید باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
محبرة. [ م ُ ح َب ْ ب َ رَ ] ( اِخ ) ( الَ... ) قصیده ای است نونیه. رجوع شود برای وصف آن بعنوان «الالفیةالمحبرة» در الذریعة ( ج 2 ص 298 ). ( یادداشتهای قزوینی ج 3 ص 285 ).
محبره. [ م َ ب َ رَ / رِ ] ( ازع، اِ ) جعبه که در آن اسباب تحریر و قلم و دوات و کاغذ و جز آن گذارند. ( ناظم الاطباء ). مداددان. ج، محابر. ( مهذب الاسماء ). حبردان. || در تداول زنان، صندوقچه. جعبه. مجری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محبره. [ م َ ب َ رَ ] ( ع اِ ) محبرة. دوات. سیاهی دان. دویت. مرکب دان. ج، محابر:
از مکر او تمام نپرداخت آنکه او
پر کرد صدکتاب و تهی کرد محبره.ناصرخسرو.نسخه مکرش تمام ناید اگر من
محبره سازم یکی چو چاه زباله.ناصرخسرو.متاع و اثاث طالب علمان که آن ورقی چند باشد و محبره و قلمدان بدوش و آغوش از آن بیت الاحزان بیرون کشید. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 3 ).

فرهنگ معین

(مَ بَ رِ ) [ ع. محبرة ] (اِ. ) دوات و مرکب دان. ج. محابر.

فرهنگ عمید

مَرکب دان، دوات.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جای مرکب تحریر دوات. ۲ - صندوقچ. کوچک که در آن لوازم تحریر را جا دهند جمع: محابر.
قصیده ایست نونیه

ویکی واژه

محبرة
دوات و مرکب دان.
محابر.

جمله سازی با محبره

چون مفتی ضمیر تو گیرد قلم به دست برجیس زمین زند از رشک محبره
به زیر پر قوش اندر، همه چون چرخ دیباها به پر کبک بر، خطی سیه چون خط محبرها
از مکر او تمام نپرداخت آنکه او پر کرد صد کتاب و تهی کرد محبره
از برای سواد آن نامه دل من محبره زبان خامه
مفرش از جرجانی و مخفی شمار در جهای خط و حبر محبره
لفظ در کلک تو بنهفته چو یونس درحوت معنی از محبره آورده چو یوسف از چاه