محبت

محبت

محبت زیاد می‌تواند عواقب منفی به همراه داشته باشد، از جمله وابستگی بیش از حد، آسیب به خود و دیگران، و عدم توانایی در حفظ مرزها. این نوع محبت ممکن است باعث شود فرد احساس کند که باید همیشه در دسترس باشد و نیازهای خود را نادیده بگیرد. برای کنترل محبت به دیگران، مهم است که مرزهای سالم تعیین کنیم و به نیازهای خود توجه کنیم. همچنین، باید یاد بگیریم که محبت را به صورت متعادل ابراز کنیم و از وابستگی عاطفی جلوگیری کنیم. ارتباط مؤثر و صادقانه با دیگران نیز می‌تواند به ایجاد روابط سالم کمک کند.

لغت نامه دهخدا

محبت.[ م َ ح َب ْ ب َ ] ( از ع، اِمص ) محبة. دوست داشتن. ( جرجانی ). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب آنندراج آرد که کلمه بفتح میم صحیح است و آنچه به ضم مشهور است غلط است چه مصدر میمی از ثلاثی مجرد به ضم اول مستعمل نشده است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). || مهر. ودّ. وداد. دوستداری. دوستی. مودت و عشق. ( ناظم الاطباء ). حب: با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و محبت علم... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). شربتهای تلخ که آن روز تجرع افتد واجب کند که محبت دنیا را بر دلها سرد کند. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ معین

(مَ حَ بَّ ) [ ع. محبة ] (مص م. ) مهربانی، لطف.

فرهنگ عمید

۱. دوستی.
۲. میل طبع به سوی چیز لذت بخش.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) دوست داشتن. ۲ - ( اسم ) دوستی دوستداری: جز عنایت کی گشاید چشم را ? جز محبت کی نشاند خشم را ? ( مثنوی ) توضیح ۲ عبارتست از ابتهاج بشئ یا از شئ موافق اعم از آنکه عقلی باشد یا حسی حقیقی باشد یا ظنی. عبارتست از غلیان دل در مقام اشتیاق بلقائ محبوب. ابوالقاسم قشیری گوید. محبت محومحب است بصفاته و اثبات محبوب است بذاته که تمام صفات خود را در طلب محبوب نفی کند. رود باری گوید: محبت عبارت از موافقت است. هجویری گوید: محبت حق نسبت به بنده ارادت خیر بود و رحمت و محبت الهی است از اسامی ارادت و بالجمله محبت خدا آنست که بنده را از معاصی برهاند و مقامات و احوال عالیه ویرا کرامت فرماید. محبت بر چند وجه است: یکی بمعنی ارادت به محبوب که بی سکون نفس و میل و هوسی و انس حاصل میشود که مخصوص مخلوقات است نسبت بیکدیگر و دیگر معنی احسان باشد و تخصیص بنده که ورا بدرج. کمال رساند و دیگر بمعنی ثنائ جمیل است بر بنده... جنید گوید: محبت میل قلب است و محبت صفتی است که میان مخلوقات و میان بنده و حق تعالی میباشد. محبتی که میان مخلوقاتست اول درج. آن موافقت طبع است که عاقبت بعشق شدید منتهی میشود و محبت حق ببنده خیر است و محبت بنده بر حق طاعت است و هر چند محبت زیادت گردد طاعت زیادت شود و ازین جهت بعضی گویند محبت موافقت است در طاعت.

فرهنگ اسم ها

اسم: محبت (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: moha(e)bbat, mahabbat) (فارسی: محبت) (انگلیسی: mohabbat)
معنی: دوستی، دوستداری، دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِهر، ( در تصوف ) شور و شوق بسیار داشتنِ سالک برای رسیدن به خداوند

دانشنامه عمومی

محبت، مهرورزی یا علاقه ( به انگلیسی: affection ) «روحیه یا حالت روحی یا جسمی» است که اغلب با احساس یا نوعی عشق همراه است، خود اسم محبت پسرانه است و در این موارد اسم محبته می تواند برای مؤنث استفاده شود، اما این احساس و عشق سبب به ایجاد شاخه هایی در فلسفه و روان شناسی در مورد احساسات و همچنین بیماری و تأثیرگذاری شده است. «محبت» به طور عام به معنی احساس یا نوع عشق استفاده می شود که از حسن نیت یا دوستی فراتر می رود. نویسندگان اخلاق عموماً از این کلمه برای اشاره به حالت خاص احساسیِ پایدار و متناوب استفاده می کنند. برخی افراد محبت را با توجه به ویژگی رها بودن از عنصر خاص شهوانی، از اشتیاق تمییز می دهند. 
حتی یک ابراز محبت بسیار ساده می تواند طیف گسترده ای از واکنش های احساسی را به همراه داشته باشد: از خجالت گرفته، تا انزجار، لذت و آزار. محبت همچنین تأثیر فیزیکی متفاوتی بر دهنده و گیرنده دارد. 
به طور دقیق تر، این کلمه به هیجانی محدود شده که مخاطب آن یک موجود زنده مانند انسان یا حیوان است. محبت با اشتیاق ( به انگلیسی: passion ) مقایسه می شود که از «پاتوس» یونانی گرفته شده است. در نوشته های رنه دکارت فیلسوف فرانسوی، باروخ اسپینوزا فیلسوف هلندی، و بیشتر نوشته های اولین اخلاق شناسان انگلیسی این گونه به چشم می خورد. با این حال، به دلایل مختلف ( به عنوان مثال، این که این حس شامل اضطراب یا هیجان نیست و نسبتاً ثابت و سازگار با نبودِ کلی عنصر جسمانی لذت بخش است )، محبت عموماً از اشتیاق متمایز می شود. در این مفهوم محدودتر، این کلمه نقش مهمی در سامانه های اخلاقی ایفا کرده است که در آن ها از محبت های اجتماعی یا وابسته به پدر و مادر، به عنوان بخشی از تعهدهای اخلاقی صحبت می شود. 

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:عشق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عشق و محبت، گاهی صادق و حقیقی است و گاهی کاذب و بی‏معنا. یکی از معیارهای اخلاقی حیات‏بخش مکتب اسلام «عشق و محبت‏» است.
قرآن کریم در مورد محبت می‏فرماید: 
«و من الناس من یتخذ من دون الله اندادا یحبونهم کحب الله و الذین آمنوا اشد حبا لله...». 
«بعضی از مردم معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می‏کنند و آن‏ها را همچون خدا دوست دارند، اما آنهایی که ایمان دارند، محبت‏شان به خدا شدیدتر است...». 
مورد محبت مؤمنان و بت پرستان
مؤمنان به خدا دل بسته‏اند و دوستان او هستند ولی مشرکان و کافران دوستان بت ها هستند، اما محبت مؤمنان به خدا از محبت‏بت پرستان بیشتر است؛ چون هیچ زیبایی به اندازه خدا جمیل نیست و هیچ معرفتی به اندازه معرفت او کمال نیست و هیچ انسانی به اندازه مؤمن عارف نیست، از این‏رو هیچ انسانی به اندازه مؤمن، عاشق و محب نیست.
مؤمنان مردمی اندیشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاک او را که منبع همه کمالات است، رها نمی‏کند. 
هر میل و محبتی در برابر عشق به خدا در نظر مؤمنان بی‏ارزش و ناچیز است. اصولا آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمی‏بینند؛ زیرا عشق حقیقی همیشه متوجه نوعی از کمال است. انسان مؤمن هرگز عاشق عدم و کمبودها نمی‏شود، بلکه همواره دنبال هستی و کمال می‏رود و به همین‏دلیل آن کسی که هستی و کمالش از همه برتر است، از همه کس به عشق‏ ورزیدن و محبت‏ سزاوارتر است. 
همان‏طور که آیه فوق می‏گوید: عشق و علاقه افراد با ایمان نسبت‏به خدا از عشق و علاقه بت‏پرستان به معبودهای پنداریشان ریشه‏دارتر و عمیق‏تر است. 
چرا چنین نباشد؟ آیا کسی که واقعیتی را دریافته و به آن عشق و محبت می‏ورزد با کسی که گرفتار خرافه و تخیل است می‏تواند یکسان باشد؟. 
← علت واقعی بودن محبت مؤمنان
در دایره خلقت، محبت‏به پنج درجه تقسیم می‏شود:
الف) محبت نزولی: مانند محبت والدین نسبت‏به فرزند.
ب) محبت صعودی: مانند محبت فرزند نسبت‏به والدین.
ج) محبت عرضی: مانند محبت‏بین زن و شوهر و خواهر و برادر.
د) محبت خیالی: مانند محبت‏بین مردم.
ه) محبت فطری:مانند محبت‏بین خدا و بنده. 

ویکی واژه

دوستی.
میل طبع به‌سوی چیز لذت‌بخش.
عشق
محبت

جملاتی از کلمه محبت

آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست زآنهمه سوخته جانان شرری پیدا نیست
ز رشک محبت، ز شرم گناه بچشم و بلب بودشان اشک و آه
به آغاز محبت در وفا کوش وفا کن تا بری زاهل وفا هوش
و گفت: در جمله صفت‌ها رحمت است مگر در محبت که درو هیچ رحمت نیست بکشند و از کشته دیت خواهند.
مادرش گاهی او را مجبور می‌کرد به تعلیمات مذهبی به شیوهٔ مخصوص به وی بپردازد. او آبراهام را مجبور می‌کرد در حال انجام مراسم مذهبی مختلف، عشق و محبت خودش به او را ابراز کند. گاهی مزلو نمی‌توانست کلمات را خوب تلفظ کند و بعضی گفته‌ها را فراموش می‌کرد تکرار کند، و به همین دلیل، با گریه و دوان دوان از نزد مادرش دور می‌شد. در این حالت، مادرش می‌گفت که ببینید، آنقدر مرا دوست دارد که حتی نمی‌تواند حرفش را تمام کند!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم