متانت

کلمه متانت به معنای داشتن آرامش و وقار در رفتار و گفتار است. فردی که متین است، در مواجهه با مسائل و فشارهای زندگی، کنترل خود را حفظ می‌کند و به‌طور منطقی و معقول عمل می‌کند.

ویژگی‌های فرد متین

خویشتن‌داری: فرد متین در موقعیت‌های دشوار یا تنش‌زا، احساسات خود را کنترل می‌کند و واکنش‌های ناگهانی نشان نمی‌دهد.

آرامش: این افراد معمولاً آرامش خود را در شرایط مختلف حفظ می‌کنند و از ایجاد تنش در محیط دوری می‌کنند.

احترام به دیگران: متانت به معنای احترام به دیگران و رفتار با وقار در تعاملات اجتماعی است.

تفکر منطقی: افراد متین معمولاً از تفکر منطقی و عمیق برخوردارند و تصمیمات خود را بر اساس تحلیل و بررسی دقیق می‌گیرند.

کاربرد در زبان و ادبیات

ادبیات: در ادبیات فارسی، متانت یکی از ویژگی‌های شخصیت‌های مثبت و محترم است. شاعران و نویسندگان به این ویژگی در توصیف شخصیت‌های خود توجه دارند.

اجتماع: در زندگی اجتماعی، این خصلت به عنوان یک ارزش مهم شناخته می‌شود و افرادی که این ویژگی را دارند، معمولاً مورد احترام دیگران قرار می‌گیرند.

به عنوان اسم دخترانه

اسم متانت به معنای وقار و آرامش است و می‌تواند بر روی شخصیت و رفتار فرد تأثیر بگذارد و او را به سمت پرورش این ویژگی‌ها سوق دهد. این اسم به نسبت اسم‌های رایج‌ دیگر، خاص‌تر و کمتر استفاده‌شده است، که می‌تواند برای والدینی که به دنبال نام‌های منحصر به فرد هستند، جذاب باشد.

لغت نامه دهخدا

متانت. [ م َ ن َ ] ( ع اِمص ) استواری و محکمی. ( غیاث ). پایداری و برقراری و ثبات قدم و استحکام. ( ناظم الاطباء ):
ای عزم تو بادی که در متانت
بنیاد چو کوه استوار دارد.مسعودسعد ( دیوان ص 100 ).چون کاری کند [ شیر ]... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رای... خویش بیفزاید. ( کلیله و دمنه ). و به متانت این دلیل اعتراف نمودند. ( لباب الالباب ). || رزانت. پخته کاری. جزالت. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): و اگر با متانت قلم مهابت شمشیر مقارن و... نباشد. ( سندبادنامه ص 5 ). این قاضی در کمال فضل و متانت علم و تبحر در منقول و معقول فریدالدهر و یگانه روزگار بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 283 ). و بدان رقعه برغور فضل و متانت ادب و بلاغت سخن و کمال هنر او استدلال می توان کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285 ). || تمرد و سرکشی. ( ناظم الاطباء ). || قوت بسیار. نیرومندی سخت. ( زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || سخت شدن. سنگینی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || وقار و رجوع به «متانة» شود.
متانة. [ م َ ن َ ] ( ع مص ) درشت اندام و سخت گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). صلب وقوی شدن. ( از اقرب الموارد ). || درشت و بلند شدن زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || استوار شدن. ( المصادر زوزنی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 85 ). استوار و محکم شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به متانت شود.
متانة. [ م ُ تان ْ ن َ ] ( ع مص ) ( از «ت ن ن » ) قیاس کردن. ( از اقرب الموارد ). تان بینهما، قیاس و اندازه کرد میان هر دو. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
متانة. [ م َ ن َ ] ( ع ص، اِ ) ( از «ت ی ن » ) جائی که در آن بسیار درخت انجیر بکارند. یقال ارض متانة؛ ای کثیرالتین. ( از اقرب الموارد ). جائی که در آن انجیر می روید. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ نَ ) [ ع. متانة ] (مص ل. ) ۱ - پایداری، استواری. ۲ - سنگینی، وقار.

فرهنگ عمید

۱. وقار و سنگینی.
۲. [قدیمی] محکم بودن.
۳. [قدیمی] نیرومندی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) محکم بودن استوار بودن. ۲ - ( اسم ) محکمی:... و بمتانت این دلیل اعتراف نمودند. ۳ - نیرومندی. ۴ - وقار. توضیح در تداول بکسر اول تلفظ شود.

فرهنگ اسم ها

اسم: متانت (دختر) (عربی) (تلفظ: metānat) (فارسی: متانت) (انگلیسی: metanat)
معنی: حالت استواری و سنگینی در رفتار، حالت استواری و سنگینی در رفتار همراه با پرهیز از نشان دادنِ هیجان های درونی، وقار، ( در قدیم ) استواری، محکمی

جملاتی از کلمه متانت

چو عدل آمد رود ظلم و خیانت فزاید مر تو را وزن و متانت
عقل و جان بود از متانت و لطف کز همه عیبها منزه بود
متانت چنان کرده سنگین ترا چو با حوض عکست شود آشنا

او گفت: بدانستم و واقف گشتم. و من دانم که چه باید کرد. اگر پادشاه سخن من بشنود و بر رای من کار کند، چنان سازم بمرور ایام‌ که ایشان را قدم بر جایی یله نکنم‌ که نهند تا کلّ و جمله برافتند و یا آواره از زمین خراسان بروند و از آب‌ بگذرند و ما را فتنه ایشان منقطع شود بتدبیر صائب‌ و متانت رای.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم