ماکی

لغت نامه دهخدا

ماکی. ( اِ ) به معنی ماکیان آمده. ( آنندراج ). مرغ. ( ترجمه دیاتسارون ص 270،یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به ماکیان شود.
ماکی. ( ع ص ) شخولنده به دهن و بانگ کننده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به «مکو» و «مکاء» شود.

فرهنگ فارسی

شخولنده به دهن و بانگ کننده

دانشنامه آزاد فارسی

ماکی (maquis)
نام رایج نوعی از گیاهان و درختچه های همیشه سبز بسیاری از کشورهای مدیترانه ای. این کشورها شامل بیشه زارهای نیمه خشکیبا درختچه ها و بوته های به هم پیچیده و کم رشدند که به ویژه گونه های جارو، اولکس فرنگی، و خلنگرا شامل می شوند.

جمله سازی با ماکی

💡 بخش آمده‌ای از این فیلم به خصوص بخش‌های جلوه ویژهٔ آن با استفاده از تکنیک کروماکی انجام شده.

💡 در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد

💡 ای خروس تاجور چون ماکیان بر تخم خویش خامش اندر گوشه یی بنشین، نگه می دار دین

💡 بر خط جبههٔ ماکیست نگرید بیدل زین رقم‌کلک قضا بی‌مژه ی تر نگذشت

💡 آندری لوماکین (روسی: Андрей Вячеславович Ломакин؛ ۳ آوریل ۱۹۶۴ – ۹ دسامبر ۲۰۰۶) بازیکن هاکی روی یخ اهل شوروی بود.

💡 خورشید کی به ذره حسن تو می رسد کی پر زند به عرصه سیمرغ ماکیان