ماری (دختر) نامی است که ریشهای فرانسوی و عبری دارد و در زمینه مذهبی و قرآنی مورد استفاده قرار میگیرد. این نام به صورت تلفظ māri بیان میشود و در زبان فارسی به شکل ماري و در زبان انگلیسی به صورت mari نوشته میشود. مفهوم اصلی ماری به مریم برمیگردد، که او مادر حضرت عیسی مسیح (ع) است. در واقع، ماری یکی از اشکال و گشتارهای آواشناختی نام مریم در زبان فرانسوی به حساب میآید. این نام در زبانهای اروپایی بهطور گستردهای رایج شده و نشاندهنده احترام و ارادت به شخصیت مذهبی مریم است. به همین دلیل، ماری نهتنها یک نام، بلکه نمادی از تاریخ و فرهنگ مذهبی نیز محسوب میشود و به نوعی پیوندی عمیق با تاریخ و باورهای دینی دارد. این نام در جوامع مختلف به شکلهای متفاوتی مورد استفاده قرار میگیرد و هر بار بار معنایی خاص خود را به همراه دارد.

ماری
لغت نامه دهخدا
اگر ماری و کژدمی بود طبعش
به صحراش چون مار کردند ماری.عسجدی ( از لغت فرس اسدی ).|| ( اِ ) در ترکی به معنی هلاکت. ( غیاث ).
ماری. ( حامص ) مار بودن. زهرآگین بودن. گزنده بودن:
ماری است گزنده طمع که ماران
زین مار برند ای رفیق ماری.ناصرخسرو.
ماری. ( ص نسبی، اِ ) منسوب به مار: کله ماری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کله ماری شود. || نام گلی که گیاه آن شکل مار دارد. قسمی گل از تیره کاکتوسها که شکل مار دارد با خار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ماری. [ ری / ری ی ] ( ع اِ ) گوساله سپید تابان بدن درست پشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گوساله سپید تابان بدن. ( ناظم الاطباء ). گوساله نرم و تابان بدن سفید و ماریة مؤنث آن.( از اقرب الموارد ). || گلیم خرد با خطهای دراز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شکار کننده سنگخوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکارکننده مرغ سنگخوار. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ازار نگارین پشمی مر آبکش را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جامه کهن تا سر سرین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
ماری. ( اِخ ) دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 314 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
ماری. ( اِخ ) ( سنت... ) نامی است که در فرنگ به مریم ( مادرعیسی ) دهند. و رجوع به مریم در همین لغت نامه شود.
ماری. ( اِخ ) پزشک فرانسوی ( 1853-1940 م. ) نویسنده معتبر عصب شناسی. ( از لاروس ).
ماری. ( اِخ ) یا «چرمیس ها» نام قومی است در روسیه که بر ساحل وسطای رود ولگا سکونت دارند.( از لاروس ). و رجوع به چرمیس در همین لغت نامه شود.
ماری. ( اِخ ) ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر باﷲ علوی پادشاه مصر بود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به نامه دانشوران ص 445 شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* ماری کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] هلاک کردن، کشتن: اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶ ).
فرهنگ فارسی
ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر بالله علوی پادشاه مصر بود
فرهنگ اسم ها
معنی: مریم، گونه ی دیگری از مریم ـ مادر حضرت عیسی مسیح ( ع ) ـ که در زبان های اروپایی رایج است، [ماری نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان فرانسوی است]، گونه ی دیگری از مریم _ مادر حضرت عیسی مسیح ( ع ) _ که در زبان های اروپایی رایج است]ماری نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان فرانسوی است[، فرانسه از عبری
ویکی واژه
جملاتی از کلمه ماری
همان روزگار اثرط سرفراز به بیماری افتاد و درد و گداز
بیماری هجر داشتم، جام وصال نوشیدم و رویی به بهی آوردم
سپه بر گماریم گرد حصار ببندیم ره تنگ بر مرد کار