ماری

ماری

ماری (دختر) نامی است که ریشه‌ای فرانسوی و عبری دارد و در زمینه مذهبی و قرآنی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این نام به صورت تلفظ māri بیان می‌شود و در زبان فارسی به شکل ماري و در زبان انگلیسی به صورت mari نوشته می‌شود. مفهوم اصلی ماری به مریم برمی‌گردد، که او مادر حضرت عیسی مسیح (ع) است. در واقع، ماری یکی از اشکال و گشتارهای آواشناختی نام مریم در زبان فرانسوی به حساب می‌آید. این نام در زبان‌های اروپایی به‌طور گسترده‌ای رایج شده و نشان‌دهنده احترام و ارادت به شخصیت مذهبی مریم است. به همین دلیل، ماری نه‌تنها یک نام، بلکه نمادی از تاریخ و فرهنگ مذهبی نیز محسوب می‌شود و به نوعی پیوندی عمیق با تاریخ و باورهای دینی دارد. این نام در جوامع مختلف به شکل‌های متفاوتی مورد استفاده قرار می‌گیرد و هر بار بار معنایی خاص خود را به همراه دارد.

لغت نامه دهخدا

ماری. ( ص ) هلاک شده و کشته گردیده را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). کشته بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 526 ). کشته وهلاک شده و پایمال گشته. ( ناظم الاطباء ):
اگر ماری و کژدمی بود طبعش
به صحراش چون مار کردند ماری.عسجدی ( از لغت فرس اسدی ).|| ( اِ ) در ترکی به معنی هلاکت. ( غیاث ).
ماری. ( حامص ) مار بودن. زهرآگین بودن. گزنده بودن:
ماری است گزنده طمع که ماران
زین مار برند ای رفیق ماری.ناصرخسرو.
ماری. ( ص نسبی، اِ ) منسوب به مار: کله ماری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کله ماری شود. || نام گلی که گیاه آن شکل مار دارد. قسمی گل از تیره کاکتوسها که شکل مار دارد با خار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ماری. [ ری / ری ی ] ( ع اِ ) گوساله سپید تابان بدن درست پشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گوساله سپید تابان بدن. ( ناظم الاطباء ). گوساله نرم و تابان بدن سفید و ماریة مؤنث آن.( از اقرب الموارد ). || گلیم خرد با خطهای دراز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شکار کننده سنگخوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکارکننده مرغ سنگخوار. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ازار نگارین پشمی مر آبکش را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جامه کهن تا سر سرین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
ماری. ( اِخ ) دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 314 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
ماری. ( اِخ ) ( سنت... ) نامی است که در فرنگ به مریم ( مادرعیسی ) دهند. و رجوع به مریم در همین لغت نامه شود.
ماری. ( اِخ ) پزشک فرانسوی ( 1853-1940 م. ) نویسنده معتبر عصب شناسی. ( از لاروس ).
ماری. ( اِخ ) یا «چرمیس ها» نام قومی است در روسیه که بر ساحل وسطای رود ولگا سکونت دارند.( از لاروس ). و رجوع به چرمیس در همین لغت نامه شود.
ماری. ( اِخ ) ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر باﷲ علوی پادشاه مصر بود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به نامه دانشوران ص 445 شود.

فرهنگ معین

(ص. ) کشته شده، هلاک شده.

فرهنگ عمید

مانند مار کشنده بودن: اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶ ).
* ماری کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] هلاک کردن، کشتن: اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کشته هلاک شده.
ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر بالله علوی پادشاه مصر بود

فرهنگ اسم ها

اسم: ماری (دختر) (فرانسوی، عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: māri) (فارسی: ماري) (انگلیسی: mari)
معنی: مریم، گونه ی دیگری از مریم ـ مادر حضرت عیسی مسیح ( ع ) ـ که در زبان های اروپایی رایج است، [ماری نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان فرانسوی است]، گونه ی دیگری از مریم _ مادر حضرت عیسی مسیح ( ع ) _ که در زبان های اروپایی رایج است]ماری نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان فرانسوی است[، فرانسه از عبری

ویکی واژه

کشته شده، هلاک شده.

جملاتی از کلمه ماری

همان روزگار اثرط سرفراز به بیماری افتاد و درد و گداز
بیماری هجر داشتم، جام وصال نوشیدم و رویی به بهی آوردم
سپه بر گماریم گرد حصار ببندیم ره تنگ بر مرد کار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال احساس فال احساس فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال آرزو فال آرزو