واژه لنگان در زبان فارسی، از بُعد معنایی و دستوری، هم به عنوان صفت فاعلی و هم به عنوان قید حالت به کار میرود. در معنای صفتی، به فرد یا حیوانی اشاره دارد که دارای نقص یا آسیب در پا بوده و در راه رفتن دچار مشکل است؛ به عبارتی، کسی که لنگنده است. این مفهوم، دلالت بر حالتی از عدم تعادل و دشواری در حرکت دارد که میتواند ناشی از عوامل فیزیکی گوناگون باشد. از سوی دیگر، در کاربرد قیدی، لنگان چگونگی و طرز انجام یک عمل را توصیف میکند و به معنای در حال لنگیدن یا با حالتی از لنگی است. این کاربرد، بیشتر بر نحوه حرکت تأکید دارد تا بر وضعیت دائمی یک فرد یا شیء.
در ادبیات فارسی و زبان محاوره، اغلب با افعالی نظیر رفتن همراه میشود تا تصویری دقیقتر از حرکت ایجاد کند. اصطلاحاتی مانند لنگان رفتن به معنای قدم برداشتن با دشواری و تلوتلو خوردن به دلیل ضعف یا آسیب در پا است. واژههای مترادفی چون شلان، عرجان، و قزلان نیز در برخی گویشها و متون کهن به جای این واژه به کار رفتهاند که همگی بر مفهوم مشابهی از حرکت نامتعادل و دشوار دلالت دارند. به عنوان مثال، در برخی لغتنامهها، ختع به معنای لنگان رفتن کفتار ذکر شده است که نشاندهنده دقت و ظرافت زبان فارسی در توصیف حرکات حیوانات نیز میباشد. این تنوع در واژگان، غنای زبان فارسی را در بیان جزئیات ظریف آشکار میسازد.