قیاس

قیاس مع الفارق، نوعی استدلال است که در آن دو یا چند موضوع یا مورد به اشتباه با یکدیگر مقایسه می‌شوند، در حالی که تفاوت‌های اساسی و مهمی بین آن‌ها وجود دارد. این عمل معمولاً به دلیل نادیده گرفتن یا نادانسته گرفتن تفاوت‌های کلیدی، به نتیجه‌گیری نادرست منجر می‌شود.

به عنوان مثال، اگر کسی بگوید که "چون هر دو دارای رنگ هستند، بنابراین یک گربه و یک درخت هم باید ویژگی‌های مشابهی داشته باشند"، این قیاس مع الفارق است، زیرا رنگ تنها یکی از ویژگی‌هاست و تفاوت‌های بنیادی دیگری مانند ساختار، عملکرد و طبیعت آن‌ها وجود دارد.

این عمل معمولاً در مباحثات، استدلال‌های نادرست یا تبلیغات استفاده می‌شود و می‌تواند به گمراهی یا سوءتفاهم منجر شود. بنابراین، شناخت و اجتناب از قیاس مع الفارق در استدلال‌ها و بحث‌ها بسیار مهم است.

لغت نامه دهخدا

قیاس. ( ع اِ ) ج ِ قوس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به قوس شود. || ( مص ) به ناز خرامیدن. ( از اقرب الموارد ). || اندازه گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندازه گرفتن دو چیز. دو چیز را با هم سنجیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). برابر گرفتن با کسی در قیام و بر روشی رفتن که دیگری بر آن رفته باشد. و با لفظ کردن و گرفتن مستعمل. ( آنندراج ). رجوع به قیاس کردن و قیاس گرفتن شود. || ( اِمص ) اندازه گیری. سنجش. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) مشابه: هذا قیاس ذاک؛ اذا کان بینهما مشابهة. ( اقرب الموارد ). || اندازه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بی قیاس؛ بی اندازه، بی حد:
نوازشگریها رود بی قیاس.نظامی.که فلان نعمت بی قیاس دارد. ( گلستان ).
|| ( اِمص ) تخمین. حدس. ( فرهنگ فارسی معین ): یکی از آن طلایه داران گفت: لشکر بسیار ندیدیم... بقیاس من بیش از سد تن نبودند. ( سمک عیار ج 1 ص 240 ). || ( اصطلاح منطق )و آن را انالوطیقای اول خوانند، گفتاری است مرکب ازدو یا چند قضیه که تسلیم به آن موجب تسلیم و پذیرش قولی دیگر میباشد که نتیجه آن است. خواجه طوسی در تعریف قیاس گوید: قیاس قولی باشد مشتمل بر زیادت از یک قول جازم، چنانکه از وضع آن قولها بالذات قولی دیگر جازم معین بر سبیل اضطرار لازم آید: مثال: هر انسان حیوان است و هر حیوان جسم است نتیجه: هر انسان جسم است. ( فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 186 ). صدق قیاس مستلزم صدق نتیجه بود و کذب نتیجه مستلزم کذب قیاس، اما از کذب قیاس کذب نتیجه لازم نیاید و نه ازصدق نتیجه صدق قیاس چه این لازم عامتر از ملزوم است،پس بسیار بود که قیاس کاذب بود. نتیجه صادق نه بر آن وجه که صدق آن نتیجه مستفاد از آن قیاس باشد، بلکه بر آن وجه که آن نتیجه فی نفس الامر صادق بود. ( فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 298 ). استدلال سه گونه است یا بعبارت صحیحتر سه وجه پیدا میکند: قیاس، استقراء و تمثیل. قیاس به آنگونه استدلال میگویند که ذهن را از کلی به جزئی یا از اصل به نتیجه و از قانون به موارد اطلاق آن برساند، مثلاً وقتی از تعریف دایره این نتیجه را میگیریم که «شعاعهای دایره با هم مساوی هستند» و از این قانون که «آب در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش می آید» حکم می کنیم به اینکه «آبی که در کاسه است نیز در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش خواهد آمد». از این مقدمه کلی که انسان فناناپذیر است به این نتیجه میرسیم که «پرویز فناناپذیر است » به استدلال قیاسی پرداخته ایم. ( فرهنگ فارسی معین از روانشناسی تربیتی تألیف سیاسی ص 257 ). ج، قیاسات.

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) سنجیدن، اندازه گرفتن. ۲ - (اِ. ) اندازه و مقدار. ۳ - استخراج نتیجة جز ی ی از کلی.

فرهنگ عمید

۱. برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه.
۲. اندازه گیری.
۳. گمان.
۴. (اسم ) اندازه.
* قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) اندازه گرفتن دو چیز دو چیز را با هم سنجیدن ۲ - ( اسم ) اندازه گیر سنجش ۳ - تخمین حدس: یکی از آن طلایه داران گفت: لشکر بسیار ندیدیم... بقیاس من بیش از سد تن نبودند. ۴ - اندازه ۵ - گفتاری است مرکب از دو یا چند قضیه که تسلیم بان موجب تسلیم و پذیرش قولی دیگر می باشد که نتیجه آنست. خواجه طوسی در تعریف قیاس گوید: قیاس قولی باشد مشتمل بر زیادت از یک قول جازم چنانکه از وضع آن قولها بالذات قولی دیگر جازم معین بر سبیل اظطرار لازم آید مثال: هر انسان حیوان است و هر حیوان جسم است. نتیجه: هر انسان جسم است. 

فرهنگستان زبان و ادب

{analogy} [باستان شناسی، زبان شناسی] فرایند قاعده مندسازی صورت های منحصربه فرد در دستور یک زبان توسط گویشوران یا دگرگونی های تاریخی درجهت از میان رفتن صورت های استثنایی متـ. سامان گرایی
{deduction} [روان شناسی] رسیدن به نتیجۀ جزئی از یک قضیۀ کلی

دانشنامه عمومی

قیاس یا قیاس منطقی استدلالی است از کل به جزء که اگر مقدمه های آن درست باشند، نتیجهٔ به دست آمده حتماً درست است. 
منظور از قیاس در منطق این است که هر گاه دو یا چند فرض را درست و مطمئن بدانیم و رابطهٔ این فرض ها چنان باشد که بناچار از این فرض های صحیح، نتیجه ای منطقی به دست آید، این نتیجه را باید پذیرفت. اگر ما این نتیجهٔ منطقی یعنی همان گزاره را نپذیریم دچار تناقض خواهیم شد. 
به عبارت دیگر قیاس، گونه ای برهان منطقی است که در آن از دست کم دو قضیه ( فرض مقدماتی، پیش گزاره )، گُزاره ای ( نتیجه ) استنتاج می شود. 

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی مقایسه و سنجش) در اصطلاح منطق، از اقسام حجّت (استدلال) و آن سخنی (قولی) است که از پیوستن قضایا به بار می آید و ذاتاً به قولی دیگر می انجامد، چنان که از پیوستن قضایای: «سقراط، انسان است/هر انسانی فانی است» این قول (نتیجه) به بار می آید که: «سقراط فانی است». قضایای به هم پیوسته، که حداقل دو قضیه است، را دو مقدمه یا مقدمتین قیاس می نامند و قولی که از آن به بار می آید، نتیجۀ قیاس نام می گیرد. در قیاس، سیر نتیجه گیری از کلی (هر انسانی فانی است) به جزئی است (سقراط فانی است).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ــ حمل امر معلوم بر امر دیگر را قیاس گویند. ــ قیاس (اصول)، استنباط حکم یک موضوع از موضوع دارای نصّ معتبر به دلیل شباهت بین آن دو قیاس (اصول) است.
ــ در لغت به تقدیر و مساوات گفته می شود: «قست الارض بالقصبة» یعنی زمین را اندازه گرفتم و تقدیر کردم، «و فلان لا یقاس بفلان أی لا یساوی». ــ در لغت به معنای سنجش و اندازه گیری دو چیز با هم می آید.در کتاب « الاحکام فی اصول الاحکام » آمده است:«اما القیاس فهو فی اللغة عبارة عن التقدیر و منه یقال: قست الارض بالقصبة و قست الثوب بالذراع، ای: قدّرته بذلک و هو یستدعی امرین یضاف احدهما الی الاخر بالمساواة فهو نسبة و اضافة بین شیئین...». 
[ویکی شیعه] قیاس، اصطلاحی در علم اصول فقه، به معنای جاری کردن حکم شرعیِ یک موضوع بر موضوعی مشابه که حکمی درباره آن در متون دینی نیست. قیاس اقسام مختلفی دارد که برخی از آنها عبارتند از: قیاس مَنصوص العله، قیاس مُستَنبَطُ العله، قیاس اولویت و تنقیح مناط. در خصوص قیاس مُستَنبَطُ العله، میان عالمان شیعه و سنی اختلاف نظر وجود دارد. شیعیان با تکیه بر روایات ائمه، آن را معتبر نمی دانند؛ اما اهل سنت برای آن اعتبار قائلند. نخستین کسی که از قیاس به صورت گسترده در فقه استفاده کرد، ابوحنیفه بود. بیشتر عالمان شیعه، قیاس مَنصوص العله، قیاس اولویت و تنقیح مناط را معتبر می دانند.
در علم اصول، به جاری کردن حکم شرعیِ یک موضوع بر موضوعی مشابه که حکمی درباره آن در متون دینی نیست، قیاس می گویند. برای مثال، در متون دینی، آمده است که آشامیدن شراب انگور حرام است؛ اما حکم شراب خرما بیان نشده است. اگر به این دلیل که شراب خرما مانند شراب انگور مست کننده است، نوشیدن شراب خرما را نیز حرام دانستیم، از قیاس استفاده کرده ایم.
باید توجه داشت که معنای قیاس در دانش های اصول و فقه، با معنای آن در دانش منطق تفاوت دارد؛ قیاس اصولی به معنای تمثیل در منطق است. در منطق قیاس منطقی را شکل استدلالی معتبری می دانند؛ اما برای قیاس اصولی یا تمثیل، اعتبار قائل نیستند.
[ویکی فقه] قیاس (ابهام زدایی). واژه قیاس ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • قیاس (اصول)، به معنای استنباط حکم یک موضوع از موضوع دارای نصّ معتبر به دلیل شباهت بین آن دو• قیاس (منطق)، استدلال از کلی به جزئی، مفید یقین به حسب صورت استدل.

ویکی واژه

اندازه و مقدار. استخراج نتیجه جزیی از کُل.
(فقه): سنجش امری معلوم با امور دیگر که با آن در علت یکی باشد و حکم آن امور را بر آن امر معلوم، جاری گردد.
سنجیدن، اندازه گرفتن.
(فقه): مقایسه، سنجش و بررسی و بیان وجوه اشتراک و افتراق دو چیز یا دو کس.

جملاتی از کلمه قیاس

من قیاسی کرده‌ام رشک تو را در حق او لیک اندر رشک تو باطل بود پرگار من
نیست حد قیاس ذاتش را او مبرا ز کم ز افزون است
تو هیچ نیستی به قیاس و همه تویی کی آن گهی در همگی محو شد قیاس
آن یکی را تو ندانی از قیاس بندگی کن، ژاژ کم خا ناشناس
لعل بر دست دوستان به قیاس وز پی پای دشمنان الماس
شاه گفتا: مهلاً ای ماه منیر کار پاکان را قیاس از خود مگیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم