در زبان فارسی، این واژه به معنای دریافت و تصرف چیزی به کار میرود. به طور کلی، قبض در دو مفهوم اصلی مورد استفاده قرار میگیرد: یکی به عنوان یک سند و دیگری به عنوان یک عمل حقوقی. در مفهوم نخست، قبض به عنوان مدرکی شناخته میشود که نشاندهنده تحویل و دریافت یک کالا یا خدمت است و معمولاً شامل اطلاعاتی مثل تاریخ، مبلغ و مشخصات طرفین میباشد. در مفهوم دوم، قبض به معنای عملی است که در آن فردی، حقوق و امتیازاتی را بر روی یک مال به دست میآورد. این عمل حقوقی میتواند شامل انتقال مالکیت یا تصرف فیزیکی در یک دارایی باشد. به طور خلاصه، قبض به عنوان یک مفهوم کلیدی در معاملات و روابط حقوقی، نشاندهنده انتقال و تصرف است که هم به صورت مکتوب و هم به صورت عملی قابل بررسی است.
قبض
لغت نامه دهخدا
چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست آیس دل مشو.مولوی.|| زمختی و انقباض. || کوتاهی. || تعدی و زبردستی. || ( اِ ) رسید. ترده رسید. سند رسید. ( ناظم الاطباء ). نوشته برای مالی. سند که دریافت مالی را حکایت کند. ج، قبوض.
قبض. [ ق َ ب َ ] ( ع اِ ) این فَعَل به معنی مفعول است یعنی به پنجه گرفته. ( منتهی الارب ). گویند: دخل مال فلان فی القَبَض؛ ای فیما قُبِض من اموال الناس. ( منتهی الارب ).
قبض. [ ق َ ] ( ع اِمص ) در اصطلاح عروض زحاف و آن انداختن حرف پنجم ساکن است چنانکه در بحر هزج یای مفاعیلن را بیندازند و مفاعلن گویند و در بحر تقارب از فعولن نون را بیندازند و فعول گویند. ( ناظم الاطباء ).
قبض. [ ق ُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) جانوری است که به سنگ پشت ماند. ( منتهی الارب ). جانوری مانا به سنگ پشت. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (پزشکی ) یبوست، خشکی روده ها.
۳. (اسم مصدر ) گرفتن.
۴. (اسم مصدر ) تنگ کردن.
۵. (اسم مصدر ) گرفتگی.
۶. (اسم مصدر ) (ادبی ) در عروض، اسقاط حرف پنجم ساکن چنان که از مفاعیلن حرف یا ساقط شود و نقل به مفاعلن گردد.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) به پنجه گرفتن بدست گرفتن. یا قبض جان. گرفتن جان میراندن. یا قبض روح. قبض جان. یا قبض روح کردن. جان ستدن گرفتن جان. ۲ - ترنجیده کردن ۳ - تصرف کردن تملک کردن ۴ - ( اسم ) تعدی زبردستی ۵ - گرفتگی اندوه مقابل بسط. یا قبض خاطر. گرفتگی خاطر ملامت خاطر. یا قبض و بسط. ۱ - گرفتگی خاطرو گشادگی خاطر ۲ - دو حالت است که پس از ترقی بنده از حالت خوف ورجا پیدا می شود قبض برای عارف چون خوف است برای مستامن. تفاوت میان قبض و بسط و خوف و رجا آنست که خوف و رجا مربوط است بامری خوش یا نا خوش در آینده و قبض و بسط مربوط است بخوشی یا ناخوشی در حال حاضر که بر دل عارف از وارد غیبی غلبه یابد ۳ - حالت ارتجاعی: قوه قبض و بسط ۶ - (اسم ) سندی مبنی بر دریافت مالی سند جمع: قبوض. یا قبض و اقباض. گرفتن و دادن قبض. رد و بدل کردن سند و قباله. ۷ - اسقاط حرف پنجم است جزوست چون ساکن باشد و آن در مفاعیلن یائ بود و چون یائ از مفاعیلن بیندازی مفاعلن بماند و مفاعلن چون از مفاعیلن منشعب باشد از بهر آنکه حرفی از آن باز گرفته اند.
جانوری است که به سنگ پشت ماند.
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنی باز گرفتن) اصطلاحی در عروض. از زحاف های عروضی، و آن افتادنِ حرف پنجم از جزئی است که ساکن باشد؛ چنان که «ی» از «مفاعیلن» بیفتد و «مفاعلن» بماند و «ن» از «فعولن» بیفتد و «فعولُ» بماند. رکن تحت زحاف قبض را مَقبوض نامند.
دانشنامه اسلامی
قبض در لغت اخذ مطلق یا گرفتن به دست یا گرفتن به تمام کف می باشد.
معنای اصطلاحی قبض
این واژه در فقه و حقوق به معنای واحد و مشابهی به کار می رود و به طور کلی، اصطلاح قبض حقیقت شرعیه ندارد بلکه بر معنای لغوی و عرفی خود باقی است و در کتاب یا سنّت یا موارد اجماع، هر جا که لفظ قبض استفاده شده، در حقیقت به معنای عرفی آن رجوع می کند که همان استیلای عرفی و استقلال است، چه به وسیله دست صورت گیرد، چه با خط نوشته شود و اگر مرکب باشد بر آن سوار شود.در اصطلاح،قبض در غیر منقول به تخلیه تفسیر شده است.فقهای عظام هم چنان که در مکاسب می نویسد به اتفاق آراء این تفسیر را پذیرفته اند.
← ماهیت قبض در غیر منقول
۱. ↑ نهایة اللغة ماده قبض ۲. ↑ مکاسب شیخ انصاری،ص۳۰۹.۳. ↑ حدائق الناضره،ج۵،ص۱۲۵۴. ↑ مکاسب شیخ انصاری ص۱۲۵.۵. ↑ حدائق الناضره ج۵ ص۱۲۵.۶. ↑ المغنی ابن قدامه ج۴،ص۲۵۰ ۷. ↑ تذکرة الفقهاء ج۲،کتاب بیع۸. ↑ مکاسب شیخ انصاری ص۳۰۹
منبع
...
[ویکی الکتاب] معنی مَّقْبُوضَةٌ: گرفته شده ( قبض به معنی گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است)
معنی یُتَوَفَّوْنَ: میرانده می شوند- به تمام وکمال قبض روح می شوند (ازمصدر توفی به معنای رساندن حق به صاحب آن است، البته رساندن بطور کامل و چون به هنگام قبض روح نیز روح که در اصل همه چیز انسان محسوب می شود گرفته می شود، این کلمه به کار گرفته می شود )
معنی قَبَضْتُ: گرفتم( قبض به معنی گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است)
معنی قَبَضْنَاهُ: آن را گرفتیم ( قبض به معنی گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است)
معنی یَقْبِضُ: تنگ می گیرد - می گیرد ( قبض به معنی گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است)
معنی یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ: امساک می ورزند - بخل می ورزند ( قبض به معنی گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است)
معنی مَّلَکُ ﭐلْمَوْتِ: فرشته مرگ (فرشته ای که مأمور قبض روح است وبا نامهای عزرائیل و تریال نامیده شده است)
معنی تَتَوَفَّاهُمُ: جان آن ها را می گیرد -روحشان را می گیرد(ازمصدر توفی به معنای رساندن حق به صاحب آن است، البته رساندن بطور کامل و چون به هنگام قبض روح نیز روح که در اصل همه چیز انسان محسوب می شود گرفته می شود، این کلمه به کار گرفته می شود )
معنی یَتَوَفَّاکُم: جان شما را می گیرد -روح شما را میگیرد (ازمصدر توفی به معنای رساندن حق به صاحب آن است، البته رساندن بطور کامل و چون به هنگام قبض روح نیز روح که در اصل همه چیز انسان محسوب می شود گرفته می شود، این کلمه به کار گرفته می شود )
معنی یَتَوَفَّاهُنَّ: جان آن زنان را می گیرد(ازمصدر توفی به معنای رساندن حق به صاحب آن است، البته رساندن بطور کامل و چون به هنگام قبض روح نیز روح که در اصل همه چیز انسان محسوب می شود گرفته می شود، این کلمه به کار گرفته می شود )
معنی یَتَوَفَّوْنَهُمْ: آنان را بمیرانند - جان آنها را بستانند(ازمصدر توفی به معنای رساندن حق به صاحب آن است، البته رساندن بطور کامل و چون به هنگام قبض روح نیز روح که در اصل همه چیز انسان محسوب می شود گرفته می شود، این کلمه به کار گرفته می شود )
معنی یُتَوَفَّیٰ: میرانده می شود(ازمصدر توفی به معنای رساندن حق به صاحب آن است، البته رساندن بطور کامل و چون به هنگام قبض روح نیز روح که در اصل همه چیز انسان محسوب می شود گرفته می شود، این کلمه به کار گرفته می شود )
معنی یَتَوَفَّی: می میراند (ازمصدر توفی به معنای رساندن حق به صاحب آن است، البته رساندن بطور کامل و چون به هنگام قبض روح نیز روح که در اصل همه چیز انسان محسوب می شود گرفته می شود، این کلمه به کار گرفته می شود )
معنی یَقْبِضْنَ: می بندند - بسته می کنند ( قبض به معنی گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است. عبارت "أَوَلَمْ یَرَوْاْ إِلَی ﭐلطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا ﭐلرَّحْمَـٰنُ" یعنی: آیا ندانسته اند که پرندگان بالای سرشان را در حالی ک...
تکرار در قرآن: ۹(بار)
گرفتن. راغب گوید: قبض گرفتن شیء است با تمام دست.«قَبْضُ الْیَدِ عَلَی الشَّیْء» جمع کردن و گره کردن دست است بعد از اخذ شیء، «قَبضُ الیَدِ عَنِ الشَّیءِ» جمع کردن دست است پیش ا ز اخذ، و آن به معنی امساک از اخذ شیء است.. سپس آن را به آسانی به طرف خویش گرفتیم.. خداوند تنگ میکند و بسط میدهد و به سوی او برگشته میشوید. قبض در آیه به معنی امساک است که در اول گفته شد.. مراد از قبض جناح چنانکه گفتهاند جمع کردن آن است و مجموع صف جناح و قبض آن، عبارت اخرای پرواز است زیرا پرواز ان است که پرنده بال خود را مرتبا بگشاید و جمع کند یعنی آیا نگاه نکردند به پرندگان بالا سرشان که پرواز میکنند. *. «قَبْضَة» مصدر است به معنی مقبوض و مقبوض چیزی است که در دست گرفته شود و آن کنایه از تسلط تام بر شیء است از مقبوض بودن زمین و مطوی بودن سموات بدست میآید که مراد از آن دو قطع شدن اسباب و وسائل مادی و ظهور حکومت مطلقه و تدبیر منحصر خداست یعنی: زمین همهاش روز قیامت در قبضه و در تسلط خداست و آسمانها به قدرت او به هم پیچیدهاند قید«یَوْمَ الْقَیمَةِ» ظاهرا برای آن است که ظهور تسلط مطلقه خدا در آن روز است و در دنیا آن ظهور را ندارد.. «قَبْضَة» به معنی مقبوض است یعنی: دانستم آنچه را که مردم ندانستند مشتی از اثر رسول را برگرفتم سپس آن را انداختم. رجوع شود به «اثر».
ویکی واژه
گرفتن، به دست گرفتن.
مردن.
رسید، نوشتهای که به موجب آن نویسنده تحویل پول یا چیزی را اعلام میدارد (فارسی)
گرفتگی خاطر سالک و عارف.
تصرف کردن، تملک کردن.
تعدی، زبردستی.
گرفتگی، اندوه.
جمله سازی با قبض
گفت با مالک که ای فرخنده خوی وقت قبض جان من با من بگوی
باش تا خون ما همیریزد ما در آن دست و قبضه مینگریم
هر کماندار که از دست قضا قبضه گرفت می کند دست روان بر ورق سینه ما