{imbricated/ imbricate} [زمین شناسی] ویژگی آنچه اجزای آن مانند سفال های روی بام یا فلس های ماهی هم پوشانی داشته باشند {squamous} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی پوشیده از پولک یا فلس های خوابیدۀ کوچک در گیاهان که از یک یا چند لایه یاختۀ ورقه ای تخت تشکیل شده باشد متـ. فلس مانند scaley, scalelike
جمله سازی با فلسی
مفلسی را شاهدی چون پادشاهی میهمان بیدلی را دلبری همچون گلستان در کنار
در خراباتم سعیدا دید هشیاری و گفت با وجود مفلسیها معتبر میبینمت
ز عشق با جگری سوخته بود فانی چو مفلسی که در آتش جگر کباب افکند
گرچه گناهکار...مفلسیم در پیش رحمت تو چه سنجد گناه ما
فلسی شمر ممالک این سبز بارگاه صفری شمر فذالک این تیره خاکدان
جامی بخر به جانی ور زانک مفلسی بفروش خویش را که خریدار میرسد