وز فراویز نظامی شد مسلم کان جناب تا چه حد بودست با آداب تحقیق آشنا
بصوف آستر که زوالا بود گهی او فراویز کمخا بود
ایقدک نیست فراویز خشیشی حد تو عرض خود میبری و زحمت ما میداری
بر شرب فراویزکه راندند خوش افتاد چون دست من ودامن طاوس خرامی
آستر والا فراویزش خشیشی دگمه در تیر گرزو چاک پس دارد بر و واقف شوید
ای خضر راستین گوهر دریاست این از تو در این آستین همچو فراویز من