غلطی

لغت نامه دهخدا

غلطی.[ غ َ ل َ ] ( ق مرکب ) به غلط. از روی اشتباه: خانه فلان را میخواست، غلطی در خانه ما را زد. || ( حامص ) سهو و خطا. ( ناظم الاطباء ). || ( جمله ) در اشتباهی. در غلط هستی. رجوع به غَلَط شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) از راه اشتباه بغلط: غلطی در خانه ما را زد.

جمله سازی با غلطی

مرا زان قد موزون نیست جز خمیازه خشکی خنک آبی که بتواند به پای سرو غلطیدن
به خون افکندی اعقاب ولایت را به خون غلطی حریم آل احمد را زبون کردی زبون گردی
مطرب از گوشهٔ چشمت چه نوایی سر کرد که به هر گوشه بسی کشته به خون غلطیده‌ست
در آن زمین که شهیدی به خون نغلطیده است بهار لاله سیراب برنمی آید
منصب در خاک و خون غلطیدن ارزانی مرا ابروش زه کرده باز از چین پیشانی کمان
مرا افگنده از پا آسمان در اینچنین موسم روم غلطیده سوی آستان خواجه یکتا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پوزیشن
پوزیشن
سراسیمه
سراسیمه
حلما
حلما
فال امروز
فال امروز