غامض

واژه غامض در زبان فارسی به معنای پنهان، مبهم یا غیرقابل فهم است. این واژه برای توصیف موضوعات، مسائل یا مفاهیمی به کار می‌رود که درک آن‌ها دشوار است یا به سادگی قابل فهم نیستند. در ادامه، به توضیحات بیشتری درباره این واژه و کاربردهای آن می‌پردازم:

مبهم و پیچیده:

وقتی از واژه غامض استفاده می‌شود، به موضوعاتی اشاره دارد که ممکن است به دلیل پیچیدگی یا عدم وضوح، به راحتی قابل درک نباشند. به عنوان مثال، یک متن علمی یا فلسفی می‌تواند غامض توصیف شود اگر مفاهیم آن به سادگی قابل فهم نباشند.

پنهان و مخفی:

این اصطلاح همچنین می‌تواند به معنای چیزی باشد که به‌طور عمدی پنهان شده یا در پس زمینه قرار دارد. به عنوان مثال، یک راز یا حقیقتی که به سختی قابل کشف است، می‌تواند غامض نامیده شود.

لغت نامه دهخدا

غامض. [ م ِ ]( ع ص ) زمین پست نرم. زمین مغاک. ج، غوامض. ( منتهی الارب ). زمین هموار. ( مهذب الاسماء ). || مرد سست حمله. || سخن پوشیده و دور، خلاف واضح. ( منتهی الارب ): کلام غامض؛ سخن پوشیده و دور. سخن باریک معنی. ( صراح ). گفتار مشکل، دشوار، سخت، عسیر، دشخوار. کلام دور از فهم، پیچیده، آنچه دریافته نشود. معقد. باتعقید. مسئله غامض، دشوار، تاریک. یقال مسئلة غامضة لاتعرف. ( مهذب الاسماء ). ج، غوامض. و در فارسی کلمه غامض با کردن و شدن صرف شود: و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و پرهیزاز سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را بشرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش. ( قابوسنامه ). || مرد گمنام و بیقدر خوار. || گوهر مرد و حسب وی که مشهور نباشد. || پابرنجن پرکننده ساق را. || بزرگ و فربه از شتالنگ و ساق. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] (اِفا. ) دشوار، پوشیده.

فرهنگ عمید

۱. مبهم و مشکل، دور از فهم، پوشیده و دور از ذهن.
۲. [قدیمی] زمین پست.

فرهنگ فارسی

زمین پست، امرمبهم ومشکل، سخن دورازفهم، پوشیده ودورازذهن
( اسم ) پوشیده مشکل ( سخن کلام ) مقابل واضح جمع: غوامض.

جملاتی از کلمه غامض

درویش دون حق به هیچ آرام نیابد؛ از آن‌چه جز وی مراد و کامشان نباشد. و ظاهر لفظ آن است که جز بدو توانگری نیابی، چون او را یافتی توانگر شدی. پس هستی تو دون وی است؛ چون توانگری به دون وی نیابی، تو حجاب توانگری گشتی و چون تو از راه برخیزی، توانگر که باشد؟ و این معنی سخت غامض و لطیف است به نزدیک اهل این معنی و حقیقت معنی این آن بود که: «اَلْفقرُ لایُسْتغنَی عنه.» یعنی فقر آن بود که هرگز مر آن را غنا نباشد.
درجه سیم آن که بدانسته باشد که در خلوت برخلاف ملاء نماز کردن نفاق است. خویشتن را در خلوت بر آن راست بنهد که نماز نیکو کند تا در ملاء همچنان تواند کرد و این غامض تر است و هم ریاست ولیکن این روی و ریا وی را در خویشتن می باید که از خویشتن شرم می دارد که در تنهایی مخالف جمع باشد، برای آن است که در ملاء نیکو کند، در تنهایی نیز چنان می کند و پندارد که از ریای ملاء برست و به حقیقت خود در تنهایی نیز مرایی باشد.
از محققان مشایخ بود و اندر حقایق شأنی عظیم داشت و درجتی بلند و به نزدیک جملهٔ مشایخ ستوده و از قدمای اصحاب جنید بود. عبارتی غامض داشت، ظاهریان را چشم اندر آن نیفتادی. و اندر هیچ شهر آرام نیافت. چون به مرو آمد اهل مرو به حکم لطافت طبع و نیکو سیرتی خود وی را قبول کردند و سخن وی بشنیدند، و عمر آن‌جا بگذاشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم