غالباً

لغت نامه دهخدا

( غالباً ) غالباً. [ ل ِ بَن ْ ] ( ع ق ) اکثر اوقات. بیشتر. در غالب. رجوع به غالب شود:
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد.حافظ. || باحتمال اغلب. ظاهراً:
محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه میداند من فرزانه را.سلمان.

فرهنگ معین

( غالباً ) (لِ بَ نْ ) [ ع. ] (ق. ) اغلب، بیشتر.

فرهنگ عمید

۱. اغلب اوقات.
۲. بیشتر، اکثراً: کتاب هایش غالباً به زبان آلمانی نوشته شده.

فرهنگ فارسی

۱ - بیشتر اغلب اکثر اوقات: غالبا به ما سر می زند. ۲ - به احتمال غالب ظاهرا: محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را غالبا دیوانه می داند من فرزانه را. ( سلمان ).

ویکی واژه

اغلب، بیش

جمله سازی با غالباً

گاه بیمارم گهی خوش گاه سرخوش گاه مست غالباً چشمان جادویت فسونم داده‌اند
من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟ غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد
غمزهٔ‌ او بی‌سبب‌ خونخواره و دلدوز نیست غالباً این شیوه از تیر امیر آموخته
گبر راکز زند و استالوح دل باشد سیاه سود ندهد غالباً هیکل ز قرآن داشتن
غالباً ره نبرد عاشق صادق سوی وصل اندرین کار مرا تجربه بسیار افتاد