عوضی

واژه عوضی در زبان فارسی به معنای غلط یا نادرست است و برای توصیف چیزی که اشتباه یا غیرمنطقی است به کار می‌رود. همچنین، در برخی از محاورات و گفتگوها، این واژه به‌ عنوان اصطلاحی توهین‌ آمیز برای اشاره به فردی که رفتار یا گفتار نامناسبی دارد، استفاده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

عوضی. [ ع ِ وَ ] ( ص نسبی، ق ) منسوب به عوض. آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل. ( فرهنگ فارسی معین ). || معادل و مساوی. تلافی. ( ناظم الاطباء ). || اشتباهی. ( فرهنگ فارسی معین ): این کفشهای من عوضی است؛ یعنی اشتباهی است.
- بچه عوضی؛ به اعتقاد قدما، بچه که جنها او را برده و با بچه ای از بچه های خود تبدیل کرده اند. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ).
- عوضی دیدن؛ اشتباهی چیزی را دیدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عوضی گرفتن؛ به اشتباه گرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب. )۱ - اشتباهی، نادرست. ۲ - (عا. ) بدخُلق، بدرفتار. ۳ - نالایق، بی شخصیت.

ویکی واژه

اشتباهی، نادرست.
بدخُلق، بدرفتار.
نالایق، بی شخصیت.
در زبانی فارسی یک فحش بسیار عادی است
آدم دورو.

جملاتی از کلمه عوضی

پس، اخلاص آن است که عمل او از جمیع این شوائب و اغراض خالی باشد و از جهت محض تقرب به خدا بوده باشد و بالاترین مراتب اخلاص آن است که در عمل، قصد عوضی اصلا نداشته باشد، نه در دنیا و نه در آخرت و صاحب آن، همیشه چشم از اجر در دو عالم پوشیده، و نظر او به محض رضای حق مقصور است و بجز او مقصودی و مطلوبی ندارد و این مرتبه، اخلاص صد یقین است و نمی رسد به آن مگر کسانی که «مستغرق» لجه بحر عظمت الهی گشته، واله و حیران محبت او باشند و ایشان را التفاتی نه به دنیا و نه به آخرت باشد.
اگر شکوفه نماند برخ ازو عوضی و گر بنفشه نپاید بزلف ازو بدلی
فیلم مرد عوضی (۱۹۵۶) آخرین فیلم هیچکاک برای برادران وارنر بود، این فیلم یکی از معدود فیلم‌های هیچکاک است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده‌است و طرح آن وقایع زندگی واقعی را از نزدیک دنبال می‌کند. در این فیلم هنری فوندا و ورا مایلز به ایفای نقش پرداختند. هیچکاک به فرانسوا تروفو گفت که ترس مادام‌العمر او از پلیس (به شوخی و اشاره به خاطره کودکی‌اش) او را ترغیب به ساخت این فیلم کرد؛ زمینه فیلم مرد عوضی، مایه بسیاری از فیلم‌های اوست، یعنی شخصی که اشتباه گرفته می‌شود!
حال بگوی که خداوند بتو چه عوضی داده است؟ اعمش مطایبه کنان گفت: خداوند در مقابل چشمان من ندیدن سنگین دلان را بمن عطا کرد که تو نیز از آنانی.
بهای آن معلوم کرد، و در خرقه‌ای بست، و پاره‌ای حلوا به آن یار کرد و بدان جوان فرستاد و گفت: آن جوان را بگوی که بایزید عذر می‌خواهد و می‌گوید، دوش آن بربط بر ما زدی و بشکست. این زر در بهای آن صرف کن و عوضی باز خر و این حلوا از بهر آن تا غصهٔ شکستن آن از دلت برخیزد.
تو سیر شدی من نشدم درمان چیست بنما عوضی خود عوض جانان چیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم