عاقل به معنای فردی است که دارای درک و هوش بالایی بوده و از سلامت عقل برخوردار است. این واژه در زبان عربی به شکل āqel تلفظ میشود و در فارسی به عاقِل شناخته میشود. در واقع، عاقل به کسی اطلاق میشود که توانایی تفکر منطقی و تحلیل مسائل را دارد و میتواند تصمیمات درست و خردمندانهای بگیرد. ویژگیهایی چون هوشیاری و قدرت درک بالا از دیگر نشانههای یک فرد عاقل است. این افراد معمولاً قادرند به خوبی از تجربیات خود بهره ببرند و در مواجهه با چالشها، راهحلهای معقولی ارائه دهند. در دنیای امروز، داشتن عقل و خرد در تصمیمگیریها بسیار حائز اهمیت است و میتواند به فرد کمک کند تا در زندگی شخصی و حرفهای خود موفقتر باشد.
عاقل
لغت نامه دهخدا
حکیمان زمانه راست گفتند
که جاهل گردد اندر عشق عاقل.منوچهری.عاقل کامل تأمل در این حکایت کند. ( کلیله و دمنه ). و بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود باید که در پناه صواب رود. ( کلیله و دمنه ).
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه داناخود ستیزد با سبکبار.سعدی ( گلستان ).از این به نصیحت نگوید کست
اگر عاقلی یک اشارت بست.سعدی ( بوستان ).|| آهو و آهوئی که بر کوه بلند رود. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || دهنده دیه کشته شده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عصبه مرد که وارث او شوند مانند پدر و جد تا هر طبقه که بالا رود و فرزند فرزندتا هر طبقه که پائین رود. ( منتهی الارب ).
عاقل. [ ق ِ ] ( اِخ ) وادیی است که اِمَرة در بالای آن و رمه در پائین آن است و پر از طلح بود. ( معجم البلدان ).
عاقل. [ ق ِ ] ( اِخ ) ابن کلبی گوید کوهی است که حارث بن آکل المرار جد امری ءالقیس بدان ساکن بود. ( معجم البلدان ).
عاقل. [ ق ِ ] ( اِخ ) وادیی است بنی ابان بن دارم را. ( معجم البلدان ). آبی است بنی ابان بن دارم را و گفته اند وادیی است پایین بطن الرمة و گفته شده است که وادیی است به نجد... ( معجم البلدان ).
عاقل. [ ق ِ ] ( اِخ ) موضعی است به بلاد قیس. ( معجم البلدان ).
عاقل. [ ق ِ ] ( اِخ ) نصر گوید ریگی است بین مکه و مدینه. ( معجم البلدان ).
عاقل. [ ق ِ ] ( اِخ ) کوهی است به نجد. ( معجم البلدان ).
عاقل. [ ق ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 35هزارگزی جنوب باختری میانه و 35هزارگزی راه شوسه تبریز و میانه و 20هزارگزی راه آهن میانه - مراغه. این ده کوهستانی و هوای آن معتدل است و 129 تن سکنه دارد. اراضی آن از چشمه مشروب میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (فقه ) دهندۀ دیۀ مقتول.
فرهنگ فارسی
( اسم صفت ) ۱ - خرد مند با عقل. ۲ - هوشیار زیرک جمع عقلائ. یا عاقل عاقل. خردمند کامل عیار. ۳ - کسی که دوران جوانی را گذرانیده.
دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در ۳۵ هزار گزی جنوب باختری میانه و ۳۵ هزار گزی راه شوسه تبریز و میانه و ۲٠ هزار گزی راه آهن میانه و مراغه.
فرهنگ اسم ها
معنی: دانا، هوشیار، آن که از سلامت عقل برخوردار است، آن که عقلش خوب کار می کند، دارای بهره ی هوشی بالا، خردمند
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
saggio
خردمند.
جمله سازی با عاقل
باقر عاقلی در ذیل حوادث سال ۱۳۱۸ ه.ق مینویسد:
هیچ دانا هیچ عاقل این کند با کلوخ و سنگ خشم و کین کند
مرا گوید ندانستی تو جاهل که نبود مست را گفتار عاقل