ظاهری در لغت به معنای بیرونی و قابل مشاهده است. در اصطلاح، به جنبههای دیداری و ملموسِ یک شیء یا پدیده اطلاق میشود که با حواس پنجگانه قابل درک هستند و در مقابل باطن قرار میگیرند که جنبههای درونی و پنهان را شامل میشود. به طور کلی، این واژه در زمینههای مختلفی کاربرد دارد: به ویژگیها و جنبههای بیرونی و قابل مشاهده یک شیء یا شخص اشاره دارد؛ مانند ظاهر یک فرد، ظاهر یک ساختمان یا ظاهر یک پدیده. به درخشندگی و میزان نوری که از یک جرم آسمانی در منظر زمین قابل مشاهده است، اشاره میکند؛ مانند قدر ظاهری یک ستاره. به احکامی اطلاق میشود که از طریق اصول عملیه به دست میآیند و در مقابل حکم واقعی که از ادله شرعی استخراج میشود، قرار میگیرد. برای مثال، در بحث زیباییشناسی، زیبایی ظاهری به جنبههای فیزیکی و قابل مشاهده مانند زیبایی چهره، اندام و پوشاک اشاره دارد، در حالی که زیبایی باطنی به زیباییهای درونی و اخلاقی مانند مهربانی و صداقت مربوط میشود. در نجوم نیز، قدر ظاهری یک ستاره به میزان روشنایی آن از دید ناظر زمینی بستگی دارد که تحت تأثیر عواملی چون درخشندگی ذاتی ستاره و فاصله آن از زمین قرار میگیرد.
ظاهری
لغت نامه دهخدا
فاطِمیم فاطمیم فاطمی
تا تو بدرّی ز غم ای ظاهری
فاطمه را عایشه مایندر است
پس تو مرا شیعت مایندری
شیعت مایندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری.ناصرخسرو.|| مقابل صوفی نیز آید و شاید این معنی از همان لقب داودبن علی آمده باشد. || قشری. خشک. رجوع به الانساب سمعانی و الفهرست ابن ندیم و المیزان الشعرانی و دائرةالمعارف اسلام و رجوع به ظاهریة شود.
ظاهری. [ هَِ ] ( اِخ ) لقب ابن حزم ابومحمد علی بن احمدبن سعیدبن حزم اموی اندلسی. رجوع به ابن حزم... شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نمایان، هویدا.
۳. ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت می دهد.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منسوب به ظاهر مقابل باطنی: خوشحالی ظاهری سبب ظاهری. ۲ - ظاهر بین. ۳ - قشری خشک.
لقب ابن حزم ابو محمد علی بن احمد ابن سعید بن حزم اموری اندلسی.
دانشنامه آزاد فارسی
در اخترشناسی، به معنای «مشاهده شده» یا «رصدشده». مثلاً، قدر ظاهری و مکان ظاهری ستاره یعنی موضع رصدشده ای که فقط موضع میانگین ستاره را در فهرست نامه های ستارگان به دست می دهد و از حیث اثرهای ابیراهی، حرکت تقدیمی، و رقص محوری تصحیح شده است.
ویکی واژه
منسوب به ظاهر.
قش
کسی که به ظاهر آیات قرآن توجه میکند.
جمله سازی با ظاهری
در همه اشیا ورا ظاهر ببین اولین و آخرین و ظاهرین
دید علم ظاهری کورت کند از لباس معرفت عورت کند
زین دو مظهر ای پسر گر حاضری جوی سرّ باطنی و ظاهری