طلاقت
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) گشاده رو شدن خندان گشتن ۲ - گشاده زبان شدن. ۳ - گشاده رویی. ۴ - گشاده زبانی فصاحت. یا طلاقت لسان. گشاده زبانی زبان آوری فصاحت.
ویکی واژه
گشاده - رو شدن.
فصیح شدن.
گشاده - رویی.
گشاده زبانی، فصاحت.
جمله سازی با طلاقت
دریا دلی که چین کراهت ندیده جود در جبهه طلاقت وجه از تعللش
به اطلاقت گشاده چشم مانده به گیتی هر که او را نیکخواه است
ادیبی زبان در طلاقت زبون همی لام را خواند پیوسته نون