صلم
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] از بیخ و بن بریدن.
۳. [قدیمی] کندن گوش یا بینی.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
در علم عروض اسقاط وتد مفعولات است، «مفمو» بماند. «فع لن» به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد، آن را «اصلم» خوانند.
جمله سازی با صلم
هرگز غبار حسرت دور از دلم نشد هرگز ز صد مراد یکی حاصلم نشد
طمع که سر به زمین داد آبرویم را به جوی حاصلم آرد به جرعه آب عوض
نه حاصلم از عشق بغیر از الم دل نه واصلم از دوست بغیر از طمع خام
بیا و درد هجران را دوا ده ز شربتخانه وصلم شفا ده
صد شکر که نیستم من از بیخبران گه مست ز وصلم و گهی از هجران
واصلم کن عین گردانم عیان جان کنون و جسم رفتم ازمیان