شهوات

لغت نامه دهخدا

شهوات. [ ش َ هََ ] ( ع اِ ) ج ِ شهوة.( ترجمان علامه جرجانی ) ( اقرب الموارد ). رجوع به شهوة شود. || میلها و آرزوها. ( ناظم الاطباء ). || اشتیاق و رغبت و خواهش هوا. ( ناظم الاطباء ): بلذت علم از لذات ملک و شهوات دنیا قناعت نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 424 ). هرکه ترک شهوات ازبهر قبول خلق داده است از شهوت حلال بشهوت حرام افتاده است. ( گلستان ). رجوع به شهوت و شهوة شود.
- شهوات نفسانی؛ میل و خواهش نفس و حرص و اشتیاق آن و طمع و اشتهای آن. ( ناظم الاطباء ).
- شهوات نفسانیه؛ شهوات نفسانی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شهوات نفسانی شود.
|| حرص. ( ناظم الاطباء ).
شهوات. [ ش ُ هََ ] ( اِخ ) لقب موسی بن بشار ابومحمد شاعر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به موسی بن... شود.

فرهنگ معین

(شَ هَ ) [ ع. ] (اِ. ) ج. شهوت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - میل و خواهش نفس. ۲ - میلی است که شدتش از حد معمولی تجاوز کرده امیال دیگر را تحت الشعاع قرار دهد و تمام توجه شخص را منحصرا به موضوع خود جلب نماید. ۳ - میل به آرمیدن تمایل بجماع جمع: شهوات. یا شهوت حرف زدن. میل شدید به سخن گفتن زاد.

ویکی واژه

شهوت.

جمله سازی با شهوات

و بعد از آنکه به واسطه شهوات نفسانیه، جوهر نفس فاسد شد در دم رفتن، ایمان ظاهری سلب می شود و به کفر از دنیا می رود نعوذ بالله منه.
و گفت: همت اشارت خدای است ارادت اشارات فریشته و خاطر اشارات معرفت و زینت تن اشارت شیطان و شهوات اشارت نفس و لهو اشارت کفر. وگفت خدای تعالی هرگز صاحب همّت را عقوبت نکند اگر چه معصیت رور بر وی.
شاه گوید هرکه چشم نگاه دارد از حرام و تن از شهوات و باطن را آبادان دارد بمراقبت دائم و ظاهر را آراسته دارد بمتابعت سنّت و خوی کند تن را بخوردن حلال فراست وی خطا نیفتد.
و گفت: چون خوف در دل قرار گیرد موضع شهوات بسوزاند در وی و رغبت دنیا از وی برآید.
عفت از شهوات، قدرتمندی، خوشحال بودن، کم شدن گناهان از دیگر فضایل این سوره است.