شرفیاب

کلمه شرفیاب در فارسی به معنای ورود به محضر یا دیدار با شخصی است که مقام بالایی دارد. این کلمه به ویژه در محافل رسمی و اداری به کار می‌رود. این کلمه معمولاً به صورت اسم و در ساختار جملات رسمی استفاده می‌شود. برای مثال: ایشان در ساعت مقرر شرفیاب شدند. این کلمه به عنوان فعل و یا اسم قابل استفاده است. در جملات رسمی، معمولاً در جملات خبری و بیانی از آن استفاده می‌شود. استفاده از این واژه به معنای احترام به مقام و مقام‌ دار است. بنابراین، در مکاتبات و متن‌ های رسمی، به نگارش و بیان مهربانی و ادب اهمیت دهید. اگر نیاز به تنوع در نوشتار دارید، می‌توانید از عبارات دیگری مانند به حضور آمدن، ملاقات کردن یا درخواست دیدار استفاده کنید، البته با حفظ بار معنایی احترام‌ آمیز.

لغت نامه دهخدا

شرفیاب. [ ش َ رَف ْ ] ( نف مرکب )سرافرازشده و صاحب قدر و مرتبه گشته و مشرف. ( ناظم الاطباء ). کسی که به شرف و افتخاری نایل آید. شرف یافته. که شرف یابد. || آنکه به خدمت بزرگی می رسد. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شرفیابی شود.

فرهنگ معین

(شَ رَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) ۱ - کسی که به شرف و افتخاری نایل آید. ۲ - آن که به فرصت بزرگی می رسد.

فرهنگ عمید

شرف یابنده، شرف یافته، ویژگی کسی که به حضور شخص بزرگی می رسد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که بشرف و افتخاری نایل آید. ۲ - آن که به خدمت بزرگی می رسد.

ویکی واژه

کسی که به شرف و افتخاری نایل آید.
آن که به فرصت بزرگی می‌رسد.

جملاتی از کلمه شرفیاب

پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی رئیس ستاد شدم با فرزند سید ابوالقاسم کاشانی تماس گرفتم و جریان را به او گفتم و نظر آیت‌الله را خواستم. آقا مصطفی از قول سید ابوالقاسم کاشانی گفتند چه بهتر که شما را انتخاب کردند. در اوایل شهریور ۳۲ وقتی خدمت کاشانی شرفیاب شدم ایشان مرا به گرمی پذیرفتند و نسخه‌ای از فرمان حضرت علی به من دادند و فرمودند این دستورها را نصب العین قرار دهید.»

شرفیاب حضور شاه گردید همه مقصود او دلخواه گردید
صدرا دیشب به باغ نواب شدم امروز به حضرتت شرفیاب شدم
شرفیاب حضور باهرالنور چو حاصل می شود وقتی است مسرور
از صلب شرفیاب صدف، دُرّ یتیمت چون بست به ساحل تتق عزت و شان را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم