شرزه

کلمه شرزه در زبان فارسی به معنای غیرمؤدب یا بی‌ادب به کار می‌رود و به نوعی نشان‌دهنده رفتار یا حالتی ناپسند است. در نوشتار فارسی، باید دقت کنید که این کلمه به درستی نوشته شود. معمولاً به همین شکل نوشته می‌شود و از اشتباهات املایی باید پرهیز کرد. این واژه معمولاً در جملاتی که به نقد رفتار یا شخصیت افراد می‌پردازند، به کار می‌رود. استفاده از این کلمه در نوشتارهای غیررسمی و مکالمات می‌تواند به متن صمیمیت بیشتری ببخشد، اما در نوشتارهای رسمی و علمی باید از به کار بردن کلمات توهین‌آمیز احتیاط کرد. این کلمه ممکن است در برخی زمینه‌ها یا نسبت به برخی افراد به عنوان توهین تلقی شود، بنابراین قبل از استفاده از آن، باید به دقت به زمینه و موقعیت توجه کنید. در صورت نیاز، می‌توانید از معادل‌ها یا مترادف‌های این کلمه مانند بی‌ادب یا نامناسب استفاده کنید.

لغت نامه دهخدا

( شرزة ) شرزة. [ ش َ زَ ] ( ع اِ ) یکی شرز، بمعنی شدید و سخت. ( از اقرب الموارد ). شدیده ای از شداید دهر. ( یادداشت مؤلف ). || هلاکت. ( ناظم الاطباء ): رماه اﷲ بشرزة لاینحل منها؛ ای اهلکه. ( از اقرب الموارد ). || ( مص مرة ). قوت. شدت. صعوبت. درشتی. سختی.
شرزه. [ ش َ زَ / زِ ] ( ص ) خشمگین. ( برهان ). تند و تیز و خشمگین و غضبناک. ( ناظم الاطباء ). خشمگین و برهنه دندان. ( صحاح الفرس ). خشمناک بود و از اینجا گویند شیر شرزه. ( فرهنگ خطی ). خشمگین و پرقوت و بسیارنیرو بود و اطلاق این لفظ به غیر از شیر و پلنگ بر سبع و دد دیگر واقع نشده است. ( از جهانگیری ). برهنه دندان و صاحب قوت و زورمند. این لغت را به غیر از شیر و پلنگ بر سبع دیگر اطلاق نکرده اند و صاحب مؤید الفضلاء گوید: شرزه درنده ای است غالب تر از شیر. ( برهان ). شیر خشمناک و برهنه دندان و بر پلنگ نیز اطلاق کنند. ( انجمن آرا ). در بهار عجم نوشته که: شرزه مطلق حیوان قوی و مهیب و تخصیص خشمناک و برهنه دندان چنانکه در سروری و رشیدی و تخصیص صاحب برهان که درنده ای است غالب تر از شیر چنانچه از مؤید الفضلاء نقل کرده و تخصیص صاحب جهانگیری که این لفظ را جز بر شیر و پلنگ اطلاق نکنند همه بیجاست. ( آنندراج ). درنده. ( ناظم الاطباء ). خشمناک و مهیب و سهمناک و این لفظ اکثر در صفت شیر و پلنگ واقع شود. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ معین

(شَ زِ ) (ص. )۱ - خشمناک. ۲ - زورمند. ۳ - تند و تیز.

فرهنگ عمید

۱. خشمناک، خشمگین: برآمد به بالا چو شرزه پلنگ / خروشان یکی تیغ هندی به چنگ (فردوسی: ۴/۱۲۷ ).
۲. زورمند و دلیر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خشمناک خشمگین. ۲ - زورمند قوی. ۳ - تند و تیز.
یکی شرز بمعنی شدید و سخت یا هلاکت

ویکی واژه

خشمناک. زورمند. تند و تیز. خروشید و بار غربیان ببست/ اَبَر پشت شرزه هیونان مست «فردوسی»

جملاتی از کلمه شرزه

آنکه ماهی است روشن اندر صدر وانکه شیری است شرزه اندر زین
فلک بر سرم اژدهایی نگون زمین زیر من شرزه شیر ژیان
ای نکوتر چو شید بر سر تخت وی بهی تر ز شیر شرزه نرین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم