شرحی

لغت نامه دهخدا

شرحی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به شرحه که بطنی است از بنی اسامة. ( از انساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

منسوب است به شرحه که بطنی است از بنی اسامه.

جمله سازی با شرحی

همه جعمیت عشاق پریشان می‌شد چون صبا شرحی از آن زلف پریشان می‌کرد
خوناب دل ز دیده صفایی بیا ببار شرحی ز سرگذشت شهیدان کن آشکار
بر این کتاب نزدیک به ۱۰ شرح و تعلیقه نگاشته شده است که از آن جمله می‌توان به شرحی اشاره کرد که محقق حلی با عنوان «نکت النهایه» نگاشته است.
او شرحی از شهرها و جزیره‌های دریای مدیترانه نیز نوشته‌است و در آن از جزیره کرت نام برده‌است.
شرحی ز نوشداروی کاوس داده‌اند رازی ز معجزات مسیحا نوشته‌اند
تو خود گل را به از من دانی آخر همه شرحی به از من خوانی آخر