شادمانی به معنای تجربهای از هیجان و خوشحالی، همراه با احساس رضایت و آرامش است. این حالت، نه تنها به لحظات شاد زندگی مربوط میشود، بلکه به عمق روح و ذهن انسان نیز پیوند دارد. یک حس عمومی از خوشبختی را به همراه میآورد که میتواند از روابط مثبت، تجربیات خوب و حتی موفقیتهای کوچک ناشی شود. در واقع، شادمانی ترکیبی از احساسات مثبت است که ما را به سمت زندگی بهتر و با کیفیتتر سوق میدهد. وقتی که ما درونیترین خواستهها و آرزوهایمان را برآورده میکنیم، این احساس شادمانی قویتر میشود و به ما کمک میکند تا با چالشهای زندگی بهتر مقابله کنیم و در کنار آن، به دیگران نیز انرژی مثبت منتقل کنیم. در نهایت، شادمانی یک سفر است که ما را به کشف جنبههای زیبا و روشن زندگی میبرد.
شادمانی
لغت نامه دهخدا
ازو شادمانی ازویت غمست
ازویت فزونی ازویت کمست.فردوسی.شد از شادمانی رخش ارغوان
که تن را جوان دید و دولت جوان.فردوسی.به پیوند با او چرایی دژم
کسی نسپرد شادمانی به غم.فردوسی.نژندی و هم شادمانی ز تست
انوشه دلیری که راه تو جست.فردوسی.چو در دست جدایی بیش مانی
ز وصلت بیش یابی شادمانی.( ویس و رامین ).غم و شادمانی نماند ولیک
جزای عمل ماند و نام نیک.سعدی ( بوستان ).رفع غم دل نمی توان کرد
الا به امید شادمانی.سعدی.که این منزل درد و جای غم است
در این دامگه شادمانی کم است.حافظ.که را دیدی تو اندر جمله عالم
که یکدم شادمانی یافت بی غم.شبستری. || ظاهراً فردوسی در این بیت بمعنای جشن و عید بکار برده است. ( از یادداشت مؤلف ):
یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.فردوسی.- امثال:
شادمانی زعفران دیر نپاید. ( امثال و حکم ).
بس مدتی نماند تا غم شود پدید
زان شادمانیی که بدل زعفران برد.عمادی شهریاری ( از امثال و حکم ).
شادمانی.( ص نسبی ) منسوب به شادمانه. رجوع به شادمانه شود.
شادمانی. ( اِخ ) عبیداﷲبن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی، مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد. ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث الشیرازی از وی حدیث شنید. بعد از سنه 480 هَ. ق. درگذشت. ( از انساب سمعانی و لباب الانساب، ذیل شاذَمانی ).
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
عبیدالله بن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد.
فرهنگستان زبان و ادب
جمله سازی با شادمانی
بندرگاه نزدیک است، صدای ناقوسها را میشنوم، مردم همه غرق در شادمانیاند،
بسا چشمه روان در عین گلزار چو اشک شادمانی بر رخ یار
چو رستم شنید این سخن گشت شاد در شادمانی به خود برگشاد