سرحان

لغت نامه دهخدا

سرحان. [ س ِ ] ( ع اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گرگ درنده. ( غیاث اللغات ). ج، سراحین. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). سِرحال:
در دشت و کوه و بیشه بهم شیرکی چرند
شیر و پلنگ و سرحان گور و گوزن و رنگ.سوزنی.- ذنب السرحان؛ صبح کاذب. فجر اول یا فجر کاذب را از آن جهت ذنب السرحان گویند که شبیه به دم گرگ باشد از حیث استطاله و باریکی. ( مفاتیح ).
|| شیر بیشه. || وسط حوض. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(س ) [ ع. ] (اِ. ) گرگ، ج. سراحین.

فرهنگ عمید

۱. ذئب، گرگ.
۲. اسد، شیر.

فرهنگ فارسی

گرگ، اسد، شیر، سراح وسراحین جمع
( اسم ) گرگ جمع: سراحین.
گرگ گرگ دنده یا شیر بیشه

فرهنگ اسم ها

اسم: سرحان (پسر) (فارسی) (تلفظ: serhān) (فارسی: سِرحان) (انگلیسی: serhan)
معنی: اسد، شیر

ویکی واژه

گرگ؛
سراحین.

جمله سازی با سرحان

صعوه نیندیشد از مهابت شاهین بره نپرهیزد از شرارت سرحان
و من عذار بیاض الشیب اذ نزلت ارتاع کالظبی من فهد و سرحان
هنوز نا شده گرم چرا غزاله چرخ هنوز نا زده سر از افق دم سرحان
ماری بادم و حیله بازی روباه موری با چنگ ترکتازی سرحان
گفت لا تاسوا علی ما فاتکم ان اتی السرحان واردی شاتکم