سداد

کلمه سداد در زبان فارسی به معنای درستی، راستی یا صحیح بودن است. این واژه در متون دینی، ادبی و فلسفی به کار می‌رود و به مفاهیم مربوط به صداقت، حقیقت و عدالت اشاره دارد.

کاربردها

دینی: در متون دینی، سداد به معنای راست‌گویی و درستی در عمل و گفتار است. در این زمینه، به سداد در رفتار و نیت‌ها تأکید می‌شود.

ادبی: در ادبیات، این واژه می‌تواند به معنای زیبایی و هماهنگی در کلام و بیان نیز به کار رود.

فلسفی: در فلسفه و تفکر، سداد به معنای درست‌اندیشی و صحیح بودن در استدلال‌ها و نظرات مطرح می‌شود.

لغت نامه دهخدا

سداد. [ س َ ] ( ع مص ) راست شدن. ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ). راست شدن قول. ( المصادر زوزنی ). راست و درست شدن. ( غیاث ) ( از اقرب الموارد ). راستی و درستی در کردار و گفتار. ( غیاث ) ( منتهی الارب ). راستی. ( مهذب الاسماء ) ( ربنجنی ). محکمی. استواری: فایده سداد رأی... آن است که چون از دوستان دشمنی پیدا آید... درحال اطراف کار خود فراهم گیرد. ( کلیله و دمنه ). و بر قواعد سداد... استمرار یافت. ( سندبادنامه ص 10 ). از سداد سیرت و رشاد طریقت رعایای آن بقعه را در ریاض امن و جنان امان بداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
آن جوادی که جمادی را بداد
این هنرها وین امانت وین سداد.مولوی.وین عمل وین کسب در راه سداد
کی توان کرد ای پدر بی اوستاد.مولوی.|| ( اِ ) نام کمانی است، از آن جهت به این نام نامیده شده که تفأل به اصابت بدانچه تیر بدان افکنند، کنند. ( از منتهی الارب ). نام کمانی. ( آنندراج ).
سداد. [ س ُ ] ( ع اِ ) مرضی است که به آن منفذ بینی و سینه بسته شود. ( آنندراج ) ( غیاث ). گرفتگی بینی. ( مهذب الاسماء ). بیمارئی است که به بینی استوار شود و صاحب آن دم زدن نتواند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
سداد. [ س ِ ] ( ع اِ ) سربند شیشه. ( منتهی الارب ). آنچه بدان چیزی استوار کنند. ( دهار ). آنچه سر شیشه بدان سخت کنند. ( مهذب الاسماء ).
- سداد الثغر؛ بند کردن راه درآمد دشمن.( منتهی الارب ).
- سداد من عوز و سداد من عیش؛ چیزی که بدان حاجت و فقر بند گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| شیر که در سوراخ پستان ناقه خشک شده باشد. ( منتهی الارب ).
سداد. [ س ِ] ( اِخ ) ابن رشید جعفری. محدث است. ( منتهی الارب ).
سداد. [ س َ] ( اِخ ) ابن سبیعی بن سعید. محدثست. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) راست و درست بودن. ۲ - استقامت داشتن. ۳ - (اِمص. ) راستی. ۴ - استقامت.

فرهنگ عمید

۱. راست و درست بودن.
۲. به راه راست بودن.
۳. راستی و درستی در کردار و گفتار، راستی و درستی.
۴. استقامت.

فرهنگ فارسی

راست ودرست بودن، براه راست بودن، راستی، استقامت
۱ - ( مصدر ) بر راه راست بودن. ۲ - استقامت داشتن. ۳ - ( اسم ) راستی درستی ( در گفتار و کردار ). ۴ - استقامت
ابن سبیعی ابن سعید محدثست

ویکی واژه

راست و درست بودن.
استقامت داشتن.
راستی.
استقامت.

جملاتی از کلمه سداد

شبش آبستن هر فسق و فساد روز او پرده در صدق و سداد
ز خدمت تو شناسد سداد و سؤدَد خویش هر ان‌کسی‌که شناسد ز ابیض‌، اَ‌سوَد را
قول او منحرف ز سمت سداد فعل او متصف به نعت فساد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم