سباع

کلمه «سباع» جمع «سبع» است و به معنی حیوانات درنده یا گوشتخوار می‌باشد. این حیوانات معمولاً شکارچی بوده و طبیعتاً تمایل به گرفتن دیگر موجودات زنده برای تغذیه دارند. در ادبیات کلاسیک فارسی و عربی، این واژه علاوه بر اشاره به حیوان واقعی، گاهی برای توصیف افراد خشن و بی‌رحم نیز به کار رفته است.

این درندگان معمولاً دارای قدرت بدنی بالا، دندان‌ها و چنگال‌های قوی و غرایز شکارگری برجسته هستند. این ویژگی‌ها باعث می‌شود که آن‌ها در طبیعت در رأس زنجیره غذایی قرار گیرند و توانایی مقابله با سایر حیوانات را داشته باشند. در قرآن و متون دینی نیز به سباع به عنوان موجوداتی با طبیعت تهاجمی و خطرناک اشاره شده است.

در متون ادبی و گفتارهای روزمره، «سباع» به صورت استعاری برای اشاره به انسان‌هایی با خشونت شدید یا بی‌رحم نیز استفاده می‌شود. این کاربرد نشان می‌دهد که ویژگی‌های فیزیکی و رفتاری حیوانات درنده به نوعی نماد خشم و قدرت بدون کنترل در فرهنگ و زبان مردم تبدیل شده است. این واژه هم در حوزه زیست‌شناسی و هم در حوزه اخلاقی و اجتماعی کاربرد دارد.

لغت نامه دهخدا

سباع. [ س ِ ] ( ع مص ) فخر کردن بکثرت جماع. ( معجم متن اللغة ). فخر نمودن بکثرت جماع. ( منتهی الارب ). || فحش گفتن و بدیگر دشنام دادن. ( معجم متن اللغة ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) جماع. ( معجم متن اللغة ) ( منتهی الارب ).
سباع. [ س ِ ] ( ع اِ ) درندگان مثل گرگ و شیر. ( غیاث ). ج ِ سَبُع. ددان. ددگان. درندگان: نخواست که سباع و وحوش دریابند که او می بهراسد. ( کلیله و دمنه ). آب و آتش و دد و سباع ودیگر موذیان در آن اثری ممکن نگردد ضیاع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن ثابت. از صحابه است. ( منتهی الارب ).
سباع. [س ِ ] ( اِخ ) ابن زید. از صحابه است. ( منتهی الارب ).
سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزی. او را ذکر است در غزوه احد در حربگاه حمزةبن عبدالمطلب در حدیث جعفربن عمروبن امیه خیری. ( منتهی الارب ). از مبارزین مشرکین یوم احد است. ( حبیب السیر ). اسم عبدالعزی عمروبن نصلةبن غبشان بن سلیم است. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 152 شود.
سباع. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن عرفطة الغفاری. خلیفه و همراه حضرت رسول بود و در مدینه هنگام غزوة دومةالجندل. رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران صص 124 - 130و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 193، 310، 449 شود.

فرهنگ معین

(س ) [ ع. ] (اِ. ) جِ سبع، درندگان.

فرهنگ عمید

= سَبُع

فرهنگ فارسی

درندگان، درنده، جانوران درنده، جمع سبع
( اسم ) جمع سبع درندگان جانوران درنده.
ابن عرفطه الغفاری خلیفه و همراه حضرت رسول بود در مدینه هنگام غزوه دومه الجندل

دانشنامه عمومی

سباع ( به عربی: سباع ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی سلمیه واقع شده است. سباع ۷۹۱ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

جِ سبع؛ درندگان.

جمله سازی با سباع

گفت که ای بر تو سراسر سباع عبد مطیع و تو ‌امیر متاع
و بدانی که این صفات و ملکاتی که در تو جمع شده است بعضی از آنها صفات بهایم اند، و برخی صفات سباع و درندگان، و بعضی صفات شیاطین، و پاره ای صفات ملائکه و فرشتگان.
یک هفته ریخت چندان خون سباع کز خون هفتم زمین ملا شد بگرفت از آن ملالش
زد بانگ بر آن سباع هایل تا تیغ کنند در حمایل