ساحت

ساحت یک واژه فارسی است که به معنای فضا یا مکان به کار می‌رود، این واژه می‌تواند به فضای خانه یا حیاط اشاره کند، جایی که انسان‌ها در آن زندگی و تعامل دارند. همچنین، در معنای دیگر، ساحت به زمینی که سقف نداشته باشد نیز گفته می‌شود، که می‌تواند به فضاهای باز و طبیعی دلالت کند.

این کلمه به درگاه یا آستانه نیز اطلاق می‌شود، به معنای نقطه ورود به یک مکان یا فضای خاص. به طور کلی، ساحت نشان‌دهنده یک قلمرو یا محدوده است که می‌تواند فیزیکی یا غیرفیزیکی باشد و به ما کمک می‌کند تا مفهوم فضا و مکان را بهتر درک کنیم. برای مثال ساحت مقدس مادر می‌تواند به فضایی اشاره داشته باشد که در آن محبت و عواطف مادرانه به شدت احساس می‌شود.

لغت نامه دهخدا

ساحت. [ ح َ ] ( ع اِ ) ساحة. میان سرای. گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای. فراخای خانه. صحن خانه. حیاط. ج، ساح. سوح. ساحات: و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار جنوبی است و غربی. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 31 ). بر در ودیوار مقصوره که با جانب ساحت پانزده درگاه است و درهای بتکلف بر آنجای نهاده. ( سفرنامه ص 32 ). بر ساحت مسجد، نه بردکان جائی است چندانکه مسجدی کوچک بر جانب شمالی که آن را چون حظیره ساخته اند. ( سفرنامه ص 40 ). || فضای مکان و ناحیه. ( غیاث اللغات ). ساحت هر چیز. عرصه. میدان. ناحیه. محوطه

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع. ساحة ] (اِ. ) ۱ - فضای خانه، حیاط. ۲ - زمینی که سقف نداشته باشد. ۳ - درگاه، آستانه.

فرهنگ عمید

۱. ناحیه.
۲. فضای خانه.
۳. [قدیمی] حیاط.
۴. [قدیمی] زمینی که سقف نداشته باشد، میدان.

فرهنگ فارسی

ناحیه، فضای خانه، حیاط، زمین که سقف ندارد، میدان

ویکی واژه

ساحة
فضای خانه، حیاط.
زمینی که سقف نداشته باشد.
درگاه، آستانه.

جملاتی از کلمه ساحت

داده فتوای به ناپاکی من مفتی شهر کز چه بر ساحت پاکیزه دین هتاکم
بتان چون یافتند از خرمی بهر شدند از ساحت صحرا سوی شهر
بسکه گل گل شراب گلگون ریخت غیرت ساحت گلستان شد
گرچه آن رخشنده خورشید جهان آرا نگشت مدتی پرتو فکن بر ساحت این خاکدان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم