رنجبر

لغت نامه دهخدا

رنجبر. [ رَ ب َ ] ( نف مرکب ) کارگر. صنعتگر. پیشه ور. اهل صنعت. زحمت کش. ( ناظم الاطباء ). رنج برنده. آنکه رنج برد. محنت کش. رنج بردار. رجوع به رنج بردار شود.

فرهنگ معین

(رَ بَ ) (ص فا. ) ۱ - زحمتکش. ۲ - کارگر.

فرهنگ عمید

۱. زحمت کش.
۲. کارگر.

فرهنگ فارسی

رنج برنده، زحمتکش، کارگر
( صفت ) ۱ - آنکه رنج برد رنج برنده. ۲ - زحمتکش. ۳ - کارگر.

ویکی واژه

زحمتکش.
کارگر.

جمله سازی با رنجبر

اکبر رنجبرزاده (زادهٔ ۱۳۴۴ در اسدآباد) نمایندهٔ حوزهٔ انتخابیهٔ شهرستان اسدآباد (همدان) در دورهٔ هشتم، دهم و دوازدهم مجلس شورای اسلامی است.
[کتاب]نگرشی بر تأثیر طب اسلامی در اروپا/سید علیرضا گلشنی، زینب رنجبران. وضعیت نشر،: تهران: چوگان، ۱۳۹۲.
درین میانه بهارا نصیب رنجبر است به هر کجا که ز بیداد آتشی افروخت
بازیگر در سریال تابستانی سرشار از محبت به کارگردانی عباس رنجبر ۱۳۷۱
دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن تا شود چهر حقیقت بی‌حجاب ای رنجبر
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی چند می‌ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر