درغم. [ دَ غ َ ] ( اِ مرکب ) نام نغمه ای باشد از موسیقی که شنیدن آن غم و الم از دل بیرون کند، و معنی ترکیبی آن دراندوه باشد. ( برهان ). نام پرده ای است از موسیقی که هرچند کسی را غم و اندوه فروگرفته باشد بمجرد شنیدن آن به شادی مبدل گردد. ( جهانگیری ):
چنان مستغرقم در غم که مطرب
اگر درغم سراید غم فزاید.بوسلیک.
درغم. [ دَ غ َ ] ( اِخ ) نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود، و شراب درغمی منسوب بدانجاست. ( برهان ). نام ناحیه و شهری است از اعمال سمرقند و مشتمل بر چند پارچه ده پیوسته از اعمال مایَمُرْغ سمرقند. ( از معجم البلدان ) ( از مراصدالاطلاع ):
تا سوی درغم نشاط کرد و خرامید
شد در غم بسته بر حوالی درغم.سوزنی.همیشه تا شود از تاب سیر خسرو انجم
همیشه تا بود از عکس جام باده درغم.امامی هروی.
(دَ غَ )(اِ. )نام نوایی از آهنگ های موسیقی قدیم.
از الحان قدیم ایرانی: چنان مستغرقم در غم که مطرب / اگر در غم سراید غم فزاید (ابوسلیک: شاعران بی دیوان: ۶ ).
نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود و شراب درغمی منسوب بدانجاست
یکی از روستاهای سمرقند که انگور و شراب آن معروف بوده.
( اسم ) نغمه و نوایی است از موسیقی که در حالت غم شنونده نوازند تا وی از غم بیرون آید.
نام نوایی از آهنگهای موسیقی قدیم.
💡 خروشم درغمت با شور محشرمیزند پهلو سرشکمبیرختبا جوشدریا گفتگو دارد
💡 روز آخر شاد خیزد سیف فرغانی زخاک درغم عشقت اگر یک شب بپایان آورد
💡 آنکس که بود زین پیش در ششدرغم تو گو با حریف دیگر بازد قمار دیگر
💡 از سرد گفتن تو شود سوز ما فزون بنگر که درغم تو چه گرم او فتاده ایم ؟
💡 نقش وصل توام از ششدرغم ره نگشود چکنم کار من دلشده وارون افتاد
💡 دینارت اگر نبود رو شکر کن و دین آر نه درغم دنیا رو نه درهم در هم باش