خیول
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
گروه اسبان.
گروه سواران.
لشکرها، سپاهها.
جمله سازی با خیول
گرد نشابور و بلخ رزمگهت را خیول بر در مرو و رهری بارگهت را خیم
از سباع و از وحوش وجنّ و انس از خیول و از بغال و از حمیر
از حمیر و از خیول و از بغال گوسفند و گاو جامیش و جمال
فلک بسوزد از آتش طعان و ضراب زمین بلرزد از جنبش خیول و جنود
کم کبوا خیولا فی مکافحه علی رکوب لها فی الترب منجدل
نیخواهری که از مهر به قبلهات کشد پا جسمت به خاک پامال زیر سم خیولست