آرام

آرام به معنای عدم حرکت، سکون و بی‌حرکتی است. این واژه به مفاهیمی چون سکون، توقف، صبر، قرار، درنگ، آسایش، راحتی، یواش، آهسته، شل، ساکت و خاموش اشاره دارد و در مقابل واژه تند قرار می‌گیرد. همچنین، این کلمه ممکن است به دو بخش آ و رام تقسیم شود و با اصطلاح کهن آرامی ارتباط مفهومی داشته باشد. در زبان فارسی، این واژه معانی و کاربردهای متنوعی دارد و می‌تواند به عنوان صفت، قید و اسم به کار رود. این واژه برای توصیف حالت یا ویژگی آرامش به معنای انجام کاری آهسته یا بدون سر و صدا استفاده می‌شود و می‌تواند به معنای سکون یا آرامش نیز باشد. همچنین، این کلمه می‌تواند با دیگر واژه‌ها ترکیب شده و معانی جدیدی ایجاد کند. در جملاتی که این واژه در انتهای آن‌ها قرار دارد، لازم است که نقطه گذاشته شود.

لغت نامه دهخدا

( آرام ) آرام. ( اِ ) سَکن. سکون. آرامش. ثبات. مقابل جُنبش. تَوَقف. درنگ. || آهستگی. مقابل شتاب

فرهنگ معین

( آرام ) ۱ - ( اِ. ) قرار، سکون. ۲ - درنگ. ۳ - آسایش، راحتی. ۴ - (ص. )ساکت، خاموش. ۵ - امن. ۶ - (ق. ) به آهستگی.

فرهنگ فارسی

( آرام ) نامی که در تورات به سوریه و بین النهرین داده شده و آرامیان - آرامی را از اعقاب و سکنه آرام دانسته اند.
۱ - ( اسم ) سکون ثبات. ۲ - آهستگی مقابل شتاب عجله. ۳ - آسایش استراحت. ۴ - طمائ نینه اطمینان خاطر. ۵ - خاموشی سکوت. ۶ - امن امان. ۷ - بستر مرقد خوابگاه. ۸ - جایگاه مقام. ۹ - جای خلوت ۱٠- آهسته بتانی: آرام رفتن آرام آمدن. یا آرام جان. آنکه مای. آرامش و نشاط جانست معشوق. یا آرام خاطر. ۱ - مای. سکون خاطر. ۲ - معشوق معشوقه.
نام پنجمین فرزند سام بن نوح آهوان سپید
قرار، سکون، راحت، خاموش، بی حرکت، آهسته، آرام آرام: آهسته آهسته
آهوی سپید خالص

فرهنگ اسم ها

اسم: آرام (دختر، پسر) (فارسی) (تلفظ: ārām) (فارسی: آرام) (انگلیسی: aram) 
معنی: آسایش، صلح، آشتی، مایه ی آرامش، سکون، ثبات، طمأنینه، راحت، آرامش بخش، تسلی بخش، آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت

جملاتی از کلمه آرام

بی زلف تو آرام به فردوس ندارم جایی نتوان بود که زنجیر نباشد
آرام واله تو کم از اضطراب نیست تمکین حیرت و طپش دل برابر است
نشود رام سر زلف دل آرامم ای دل از کف ندهی دامن آرامی‌ها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس فال عشق فال عشق فال نوستراداموس فال نوستراداموس