آشپز باشی به معنای رئیس یا سرآشپز در یک آشپزخانه بزرگ یا در یک مؤسسه غذایی است. این فرد مسئولیت هدایت و مدیریت تمامی فعالیتهای آشپزخانه را بر عهده دارد. او نه تنها باید مهارتهای آشپزی بالایی داشته باشد، بلکه توانایی مدیریت کارکنان و برنامهریزی منوها را نیز داراست. او باید اطمینان حاصل کند که غذاها با کیفیت بالا تهیه میشوند و به استانداردهای بهداشتی پایبند هستند. همچنین، آشپز باشی معمولاً در انتخاب مواد اولیه و نظارت بر تهیه و پخت غذاها نقش کلیدی دارد. در نتیجه، این مقام نقش مهمی در موفقیت یک رستوران یا مؤسسه غذایی ایفا میکند.
باشی
لغت نامه دهخدا
باشی. ( ترکی، ص نسبی ) مرکب از باش بمعنی سر و «ی » نسبت، بمعنی مقدم و رئیس. وآن بیشتر در ترکیبات بکار رود. سردار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رئیس. مدیر. ( ناظم الاطباء ). فرمانده.
- آبدارباشی. آت باشی. آردل باشی. آشپزباشی. اسلحه دارباشی. امیرآخورباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 94 و تذکرةالملوک ص 12 و 14 ). امیرشکارباشی. ( همان کتاب ص 93 و تذکرةالملوک ص 5 و 13 و 55 ). انباردارباشی. ( تذکرةالملوک ص 23 ). اون باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 61 ). ایشیک آقاسی باشی. ( تذکرةالملوک و سازمان حکومت صفوی ) باغبان باشی. پنجه باشی. تفنگدارباشی. توپچی باشی: و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاد که قلعه و توپخانه وامیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 27 ). توشمال باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 128 و 129 ). جبه دارباشی. جلودارباشی. ( ایضاً ص 94 ). جراح باشی: جراح باشی را شب فرستاده دیده جهان بین او را از حدقه برآورد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 28 ). چراغچی باشی، چال چی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 109 ). حکیم باشی. ( تذکرةالملوک ص 20سازمان حکومت صفوی ص 109 ). خادم باشی. خبازباشی. خرکچی باشی. خواجه باشی. خیاطباشی. ( تذکرةالملوک ص 30 ). دلاک باشی. ده باشی. زنبورک چی باشی. زین دارباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 94 ). سرایدارباشی. سفره چی باشی. شاطرباشی.شرابچی باشی. صراف باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 133 ). ضرابی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 110 ). عسس باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 153 ). عکاس باشی. غلام باشی. فراشباشی. ( تذکرةالملوک ص 31 و سازمان حکومت صفوی ص 127 ). فیلبان باشی. قاپوچی باشی. ( تذکرةالملوک ص 28 ). قوشچی باشی. قورچی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 85 ). قهوه چی باشی. قحبه باشی:
در جرگه لولیان سرافراز
هر یک بخطاب قحبه باشی.نعمت خان عالی ( از آنندراج ).کشیک چی باشی. لله باشی. متولی باشی. معمارباشی. ( تذکرةالملوک ص 11 ). مشعل دارباشی. ( تذکرةالملوک ص 31 ). ملاباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 72 ). موزیکان چی باشی. منجم باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 71 ). مین باشی. ( تذکرةالملوک ص 9 ). میر آخورباشی. میهماندارباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 71 ). منشی باشی. نانواباشی. نسق چی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 155 ): جمعی از عمال و کدخدایان قزوین را به سعایت امامقلی بیک نسقچی باشی از تیغ بی دریغ گذرانید. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 27 ). نقاش باشی.
فرهنگ معین
[ تر. ] (ص.اِ. ) سرور، رئیس، سردسته، سردار.
فرهنگ عمید
۱. سردسته و سرپرست شغل (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): حکیم باشی، منشی باشی، فراش باشی، آبدارباشی، دهباشی.
۲. (اسم ) [منسوخ] سردار، سردسته، سَرور.
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما ( دال بر شغل ) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی.
قریه ای در تنگستان
دانشنامه عمومی
باشی (کمون). باشی ( به فرانسوی: Bachy ) یک منطقهٔ مسکونی در فرانسه است که در canton of Cysoing واقع شده است. باشی ۶٫۴۱ کیلومتر مربع مساحت دارد ۷۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
ویکی واژه
سرور، رئیس، سردسته، سردار.
جمله سازی با باشی
💡 آبدارباشی به معنای رئیس یا سرپرست آبداران است و مسئولیت مدیریت و نظارت بر تهیه و سرو نوشیدنیها در یک مؤسسه یا مراسم را بر عهده دارد. این فرد باید توانایی هماهنگی با سایر کارکنان و اطمینان از کیفیت و بهداشت نوشیدنیها را داشته باشد. آبدارباشی نقش مهمی در ایجاد تجربهای مثبت برای مهمانان ایفا میکند.