آبادان

معنی لغوی

واژه آبادان در زبان فارسی به معنای جای آباد یا محلّی که آباد است می‌باشد و به طور کلی به مکان‌هایی اطلاق می‌شود که دارای رونق و توسعه هستند.

شهری در ایران

آبادان یکی از شهرهای مهم و تاریخی ایران است که در استان خوزستان واقع شده است. این شهر به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، به عنوان یکی از مراکز اقتصادی و صنعتی کشور شناخته می‌شود. آبادان در نزدیکی اروند رود و در مرز ایران و عراق قرار دارد و به عنوان یکی از بنادر مهم کشور به شمار می‌آید.

تاریخ: این شهر دارای تاریخ غنی است و به‌عنوان یکی از نقاط کلیدی در صنعت نفت ایران شناخته می‌شود. این منطقه در دوران قاجار و پهلوی به طور ویژه‌ای توسعه یافت و تأسیس پالایشگاه نفت آبادان در سال ۱۹۱۲ نقطه عطفی در تاریخ اقتصادی و صنعتی آن بود.

اقتصاد: این شهر به دلیل وجود پالایشگاه نفت و صنایع وابسته به آن، یکی از مراکز اصلی اقتصادی در ایران است. همچنین، بندر آن به عنوان یکی از ورودی‌های مهم کالا و محصولات به کشور شناخته می‌شود.

جنگ: این شهر در دوران جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) به شدت آسیب دید و بسیاری از زیرساخت‌های آن تخریب شد. اما پس از جنگ، روند بازسازی و توسعه را آغاز کرد و دوباره به یکی از مراکز مهم کشور تبدیل شد.

جاذبه‌های گردشگری: از جاذبه‌های گردشگری این شهر می‌توان به پل کارون، بازارهای محلی، و سواحل اروند رود اشاره کرد که هر ساله گردشگران زیادی را به خود جذب می‌کند.

لغت نامه دهخدا

( آبادان ) آبادان. ( ص مرکب ) مسکون و مأهول. آهل. ( زمخشری ): و مزگت جامع این شهر [ هری ] آبادان تر مزگتها است بمردم از همه خراسان. ( حدودالعالم ). || معمور. معموره. عامر. عامره: و اندر وی قبیله های بسیاری از خلخ و جایی آبادان. ( حدودالعالم ). و جایی بسیارمردم و آبادان و با نعمت بسیار. ( حدودالعالم ). و جایی بسیارمردم و آبادان و با نعمت و بازرگانان. ( حدودالعالم ). مرعش، جذب دو شهرک است خرم و آبادان. ( حدودالعالم ).
ویران شده دلها بمی آبادان گردد
آباد بر آن دست که پرورد رزآباد.ابوالمظفر جخج ( ؟ ) ( از فرهنگ اسدی ).به آب باشد ویران جهان و آبادان.مسعودسعد.وز تو این باغ نصرت آبادان
بشگفتی چو قندهار شود.مسعودسعد.و این عالم که بپای بود باعتدال برپای بود و بوی آبادان. ( نوروزنامه ). و جهان آراسته و آبادان بدو [ به آهن ] ست. ( نوروزنامه ). تا جهانیان بدانند که ما نیز در آبادان کردن جهان و مملکت همچنان راغبیم. ( نوروزنامه ). شب و روز در آن اندیشه بودی... تا آنجا شهری بنا کردندی تا ذکر او در آبادان کردن مملکت در جهان بماندی. ( نوروزنامه ). حجاج بهری [ از خانه کعبه را ] بمنجنیق بیران کرده بود و چون از ابن الزبیر فارغ شد بهمان اساس اول بازبرد و آبادان کرد. ( مجمل التواریخ ).
چون کنم خانه گل آبادان
دل من، اینما تکونوا، خوان.سنائی.ملک ویران و گنج آبادان
نبود جز طریق بیدادان.سنائی.چون نکردی خرابی آبادان
بخرابی چه میشوی شادان ؟اوحدی. || توانگر. مرفه: یعقوب بن لیث آنهمه مال و سلاح برگرفت و سپاه را بدان آبادان کرد. ( تاریخ سیستان ). حربی صعب کرد و بسیار کفار کشت و غنائمی بسیار به دست آورد و لشکر آبادان کرد و بسیستان بازآمد. ( تاریخ سیستان ).
- امثال:
قرض، دو خانه آبادان دارد. ( جامعالتمثیل )؛ قرض دائن را از فراخ خرجی بازدارد و مدیون را از دست تنگی رهاند.
کوشا باشید تا آبادان باشید.
|| تندرست. فربه. ساز: چون یک چندی آنجایگاه ببود [ گاو شتربه نام ] در خصب و نعمت روزگار گذاشت و فربه و آبادان گشت. ( کلیله و دمنه ). || خصیب. پرآب وعلف. || مأمون. ایمن: جوابی رسید که خلیفه آل بویه رافرمان داد از دار خلافت تا راه حاج آبادان کردند و مانعی نمانده است. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ معین

( آبادان ) [ په. ] (ص مر. ) ۱ - معمور، دایر. ۲ - مزروع، کاشته. ۳ - پر، مشحون. ۴ - سالم، تندرست. ۵ - مأمون، ایمن. ۶ - مرفه. ۷ - شهر آبادان.

فرهنگ عمید

( آبادان ) آباد، باصفا، بارونق.
* آبادان کردن: (مصدر متعدی )
۱. آباد کردن ده یا شهر.
۲. آباد ساختن زمین با کشت وکار.

فرهنگ فارسی

( آبادان ) ۱ - شهرستان آبادان از شهرستانهای ده گانه استان ششم ( خوزستان ) و حدود آن ازاین قرار است: ازشمال شهرستان خرمشهر و ورود کارون ازمشرق روخانه بهمنشیر و اراضی مسطح و باطلاقی از جنوب و مغرب اروند رود ٠ شهرستان آبادان به سبب محصور بودن بین رود کارون و اروند رود و رود بهمنشیر جزیره ای را تشکیل می دهد ٠ این شهرستان در دشت واقع و هوای آن گرم و مرطوب است ٠ درجه حرارت آن دربعضی سالها در تابستان تا ۵۸ درجه و در بهمن ماه تا۸ درجه سانتی گراد میرسد و در بعضی سالها در زمستان نزدیک به صفر میشود ٠ جمعیت شهرستانها ۳٠۸/۳۹۱ تن میباشد ٠ مرکز آن شهر آبادان است ٠ آبادان مرکز یکی از بزرگترین پالا یشگاههای نفت جهان است ٠ نفت اغلب مناطق خوزستان با لوله به این جزیره میرسد و پس از تصفیه بنقاط مختلف جهان صادر میگردد ٠ آبادان دارای ۱٠۵ ده است که سکنه آنها کمتر از ۵٠٠٠ تن است ٠ طول جزیره ۶۴ و عرض ۲ تا۳٠ کیلو متر است که در مصب اروند رود قرار دارد ٠ محصول عمده شهرستان خرما و حناست ٠ صنعت زنان حصیر بافی بجهت جلد خرماست رود های بهمنشیر و اروند رود از آن می گذرد. زبان مردم آن فارسی عربی لری است ٠ مذهب اهالی تشیع است ۲ ٠ - شهر آبادان مرکز شهرستان آبادان و یکی از بنادر مهم ایران و جهانست و تصفیه خانه نفت در آن میباشد ٠ طول جغرافیایی آن ۴۸ درجه و ۱۷ دقیقه و عرض ۳٠ درجه و ۲٠ دقیقه و ارتفاع آن ۵ متراست ٠ فاصله آن از تهران با راه آهن ۱٠۶۶ کیلومتر است و جمعیت آن ۲۹۴/٠۶۸ تن است ٠ توضیح ۱ - در قرن اول اسلام چون آبادی عبادان در این جزیره آخرین آبادی قبل از اروند رود در خلیج فارس بوده است بروجه مثل می گفتند: [ لیس قریه ای وجود ندارد ] و همین مثل است که منوچهری در قصیده ای گوید: [ از فراز همت او نیست جای نیست زانسو تر ز عبادان دهی ] یاقوت حموی در وصف عبادان می گوید: [ در این جزیره که بین دو رود خانه قرار دارد مزارات و خانقاههای چند است ٠ سر زمینی است بی قیمت و شوره زار و خیر و برکتی در آن وجود ندارد ] در سال ۱۹٠٠ م جز معدودی کپر متفرق و چند نخلستان چند خانه حصیری و جمعی عرب بادیه نشین در این جزیره چیزی دیده نمی شد ولی پس از آنکه پالایشگاه آبادان در سالهای ۱٠ -۱۹٠۹ احداث شد آبادان از لحاظ اقتصادی و سیاسی اهمیت جهانی یافت ٠ توضیح ۲ - قبلا نام و رسم الخط شهرستان و جزیره مذکور [ عبادان ] بوده است ولی فرهنگستان این نام را به [ آبادان ] تبدیل کرده و هیئت وزیران در شهریور ۱۳۱۴ بموجب تصویب نامه ای تلفظ و رسم الخط اخیر را تایید کرد ٠
( صفت ) ۱- معمور دایر بر پا مقابل ویران خراب: شهر آبادان کشور آبادان. ۲ - مزروع کاشته. ۳ - پر مشحون ممتلی. ۴ - سالم تن درست فربه: ( شتر به فربه و آبادان گشت. ) ( کلیله ). ۵ - مرفه در رفاه. ۶ - مائ مون ایمن مصون یا آبادان بودن. بصفت آبادان متصف بودن
بندری است در مصب شط العرب موسوم به دماغه گسبه
نام شهر نفتی در جنوب ایران

فرهنگ اسم ها

اسم: آبادان (پسر) (ترکی) (تلفظ: abadan) (فارسی: آبادان) (انگلیسی: abadan)
معنی: برپا، آباد

ویکی واژه

شهری در استان خوزستان واقع در جنوب با غربی ایران. آبادان ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش آباد - آن قابل تجزیه باشد، و حاکی از مکانی پر رونق و رو به پیشرفت است.
معمور، دایر. مزروع، کاشته. پر، مشحون. سالم، تندرست. مأمون، ایمن. مرفه. شهر آبادان.

جملاتی از کلمه آبادان

وی سابقه عضویت در تیم باشگاه فوتبال پرسپولیس را دارد، الهایی در سال ۱۳۹۱ به باشگاه فوتبال صنعت نفت آبادان پیوست.
پس از اصلاحات شانگ یانگ، قدرت چین با سخت کوشی مردم چین در قرن بعدی به رشد خود ادامه داد. پادشاهان چین مجوز ساخت بسیاری از پروژه‌های آبادانی کشور، مانند آبراهه‌های آبیاری و سازه‌های دفاعی را صادر کردند.
صمدیان بازیکن تیم دخانیات بود و در ۱۳۲۴ به دعوت پرویز خسروانی، از پایه‌گذاران تیم دوچرخه‌سواران، به این تیم پیوست تا یکی نخستین بازیکنان و بنیان‌گذاران این تیم باشد. صمدیان در بازی تیم تاج با تیم کلنی آبادان در ۱۳۳۴ مصدوم شد و پس از این مصدومیت دیگر به فوتبال ادامه نداد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال اعداد فال اعداد