ابر

ابر

ابرها مجموعه‌ای از ذرات آب یا یخ هستند که در جو زمین معلق‌اند. این ذرات به‌دلیل تبخیر آب از سطح زمین و سپس خنک شدن بخار آب در ارتفاعات، به صورت قطرات ریز یا بلورهای یخ جمع می‌شوند. هنگامی که این ذرات به اندازه کافی بزرگ شوند، ابرها تشکیل می‌شوند و در نهایت ممکن است به بارش باران یا برف منجر شوند و به چند دسته اصلی تقسیم می‌شوند: کومولوس، استراتوس، سیروس و نیمترا. کومولوس معمولاً پفکی و سفید هستند و به آب و هوای خوب اشاره دارند. استراتوس نازک و خاکستری هستند و معمولاً باران خفیفی را به همراه دارند. سیروس بلند و نازکند و نشان‌دهنده تغییرات جوی هستند. ابرهای نیمترا نیز به بارش‌های شدید و طوفانی مرتبط هستند.

لغت نامه دهخدا

( آبر ) آبر. [ ب ُ ] ( اِخ ) قریه ای از سیستان، و ابوالحسن محمدبن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری از ائمه حدیث بدانجا منسوب است. ( معجم البلدان ).
آبر. [ ب ِ ] ( ع ص ) آنکه تأبیر خرمابن کند. خرماگشن دهنده. ( مهذب الاسماء ). رجوع بتأبیر شود.
ابر.[ اَ ] ( اِ ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب. سحابه. میغ. غیم. غمام. غمامه. عنان. ( دهار ). بارقه. مزن. غین. توان. عارض.

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. ) ۱ - تودة عظیم بخار آب، میغ، سحاب. ۲ - اسفنج دریایی یا مصنوعی که با آن مثل یک کیسه یا لیف بدن را شستشو دهند، ابر حمام.
(اَ بَ ) [ په. ] (اِ. ) بالا، مق پایین.
( ~. ) (اِ. ) آغوش، بر.
( ~. ) (حر اض. ) ۱ - بر، به، با. ۲ - بالای، روی. ۳ - در. ۴ - بر سر.

فرهنگ فارسی

( آبر ) قریه از سیستان
رود خانه ایست در اسپانیا که ببحرالروم ( مدیترانه ) میریزد و ۹۳٠ کیلومتر طول دارد.
( اسم ) ۱ - بر به: پس داوری نکنند ابر تو ای محمد ( تفسیر کمبریج. ) ۲ - با: ابر شاه بر داستانها زدند. ( فردوسی ) ۳ - بالای زبر روی سر: ابرگاه شاهان بود جای او. ( فردوسی ) ۴ - بزبان: ابر پهلوانی بر او مویه کرد. ( فردوسی ) ۵ - برسر: ابر زال زر گوهر افشاندند. ( فردوسی ) ۶ - در: ابر کین آن شاهزاده سوار بکشت از سواران دشمن هزار ( فردوسی ) ۷ - نسبت به: کسی کو برد آب و آتش بهم ابر هر دو بر کرده باشد ستم. ( فردوسی )
نیکوکار تر نیک مرد تر
ابر

جملاتی از کلمه ابر

ز گرد سواران که بر شد به ابر زمین تیره شد همچو کام هژبر

ابر باره گی دوش بر دوش او روان بود عبداله کینه جو

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم