ابن الوقت

ابن الوقت

به همین ترتیب هنگامی که گویند: صوفی ابن الوقت است، یعنی که در هر زمان جز به اقتضای آن عمل نکند و وی را ترسی از گذشته و آینده نباشد. باید ابن الوقت بود یعنی در زمان حال و اکنون زندگی کرد.

لغت نامه دهخدا

ابن الوقت. [ اِ نُل ْ وَ ] ( ع ص مرکب ) ابن وقت. آنکه بمقتضای وقت کار کند و سابقه و لاحقه را اعتبار نکند. زمانه ساز. || آنکه از حاضر تمتع جوید بی نظری بگذشته و آینده. ابن وقت:
لیک صافی فارغ است از وقت حال
صوفی ابن الوقت باشد در مثال.مولوی.صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق.مولوی.هست صوفی صفا چون ابن وقت
وقت را همچون پدر بگرفته سخت.مولوی.|| بی وفا.

فرهنگ معین

( ~. وَ ) [ ع. ] (ص مر. ) ۱ - فرصت - طلب، آن کسی که هر لحظه رنگ عوض می کند. ۲ - در اصطلاح صوفیان سالکی که فرصت را از دست ندهد و به انجام وظایف بپردازد و به گذشته و آینده توجهی نداشته باشد.

فرهنگ عمید

۱. کسی که به مقتضای وقت و زمان کار می کند و وقت را غنیمت می شمارد، فرصت طلب.
۲. (تصوف ) ویژگی صوفی ای که به زمان حال و گذشته توجه نمی کند و تنها به واردات غیبی توجه دارد و به ذکر حق می پردازد: صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق (مولوی: ۴۰ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- آنکه هردم برنگی در آید ۲- دراصطلاح صوفیان زمان حال ( میانه ماضی و مشتقبل ) ونیز واردی است از خداوند که بسالک پیوندد و او را از گذشته و آینده غافل گرداند وصوفی ازین جهت ابن الوقت گویند که فرست را از دست نمیدهد و در حال حاضر وظایف قلبی خود را بانجام میرساند و پروای گذشته و آینده ندارد صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق. نیست فردا گفتن از شرط طریق
آنکه بمقتضای وقت کار کند

دانشنامه آزاد فارسی

اِبنُ الوَقت
در اصطلاح صوفیه به سالکی گفته می شود که به وارد قلبی خود مشغول است و توجهی به زمان گذشته و آینده ندارد، و تنها به زمان حال می اندیشد. او پیوسته پاسدار دل خود و حال و وضع حاضر آن است و در واقع به وقت خود مشغول است. اگر سالکی به فکر دیروز یا فردا باشد ابن الوقت نیست. در حقیقت صوفی فرزند وقت است، یعنی پیوسته وقت حال را غنیمت می شمرد و می کوشد تا از فرصت شادی و نشاطی که در او پدید آمده استفاده کند. مولانا در مثنوی معنوی، صوفی را ابن الوقت می نامد و فردا گفتن را شرط راه سالک نمی داند. نیز ← وقت

ویکی واژه

از عربی ابن الوقت
(~. وَ)
فرصت - طلب، آن کسی که هر لحظه رنگ عوض می‌کند.
(تصوف) سالکی که فرصت را از دست ندهد و به انجام وظایف بپردازد و به گذشته و آینده توجهی نداشته باشد.

جملاتی از کلمه ابن الوقت

صوفی ابن الوقت باشد در منال لیک صافی فارغست از وقت و حال

 مرد باید که صاحب وقت بود، و صاحب وقت کسی بود که شغل وقتش نه با اندیشه ماضی گذارد نه بتفکّر مستقبل که تفکّر در ایّام گذشته و تدبّر در ایّام مستقبل تضییع وقت است. و هر که وقت خویش بشناخت، و وقت او را در پذیرفت، در حال با خویشتن در دین چندان کار دارد که پروای دی و فرداش نباشد. گفته عزیز انست که: «الصّوفی ابن الوقت». مرد صوفی در حالت صفا فرزند خویش است، دور از هر چه طبع را با او آشنایی است.

چو ابن الوقت شد صوفی نگردد کاهل فردا سبک کاهل شود آن کس که باشد گول و فردایی
شبلی را پرسیدند: چرا صوفی را ابن الوقت گویند: از آن رو که بر گذشته تاسف نخورد و انتظار آینده نکشد.
باشد ابن الوقت، صوفی، ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق
و سهل گفت: که فتنه سه است: فتنهٔ عام از ضایع کردن. و فتنهٔ خاص از رخصت و تاویل جستن. و فتنهٔ اهل معرفت آنست: کی حق ویرا در وقت لازم کرد، وی تاخیر کند بوقت دیگر، یعنی ضایع کردن. وقت. شیخ الاسلام «گفت»کی صوفی ابن الوقت است نه این الامل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم