ارمال

چوب خوشبو

ارمال به چوبی اشاره دارد که شبیه به دارچین سیاه است و بوی خوشی دارد. این چوب از درختانی که در یمن و هند می‌روید، به دست می‌آید. این چوب به عنوان دارویی در طب سنتی استفاده می‌شود و می‌تواند برای درمان برخی بیماری‌ها مانند درد چشم و مشکلات گوارشی مؤثر باشد. همچنین، برای تقویت دل و احشا، هضم بهتر غذا و جلوگیری از انتشار زخم‌ها نیز کاربرد دارد.

بافت و صنایع دستی

در این معنا، ارمال به معنای بافتن و تولید اشیاء با استفاده از مواد طبیعی مانند برگ خرما یا دیگر الیاف است.

معانی دیگر

خطوط سیاه: این واژه به خطوط سیاه یا نوشته‌های سیاه اشاره دارد.

وضعیت‌ها و مفاهیم اجتماعی: همچنین می‌تواند به وضعیت‌های اجتماعی مانند بی‌زادی یا بی‌توشه ماندن افراد اشاره کند.

در واژه‌نامه‌ها: واژه ارمال در متون مختلف و واژه‌نامه‌های قدیمی به معانی مختلفی اشاره دارد، مانند بیوه شدن زن یا آلوده شدن تیر به خون.

لغت نامه دهخدا

ارمال. [ اَ ] ( اِ ) چوبی است که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد و منبت او یمن است. ( مؤید الفضلاء ). بلغت یمنی چوبی است شبیه بقرفه در غایت خوشبوئی و قرفه چوبی است شبیه بدارچین و خوردن آن درد چشم را نافع است و به این معنی بجای لام کاف هم بنظر آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). ارمال و ارمالک و بسریانی ارمالی نامند. دوای خشبی است شبیه بقرفه و با عطریة. منابت او هند و یمن و نبات او بقدر ذرعی و برگش تیره رنگ و گلش کبود و بی ثمره و مستعمل پوست اوست و مایل به زردی میباشد. در آخر دوم گرم و خشک و نائب مناب قرنفل و دارچینی و مقوی دل و احشا و معین هضم و جمیع قوتها و حابس طبع و مانع انتشار زخمها و آکله و مدرّ فضلات و ضماد او جهت بثور و اورام و اندمال قروح و مانع تعفّن اعضا و بوئیدن او جهت تقویت دماغ و مضمضه او جهت استحکام لثه و امراض دندان و طلاء او جهت اصلاح ناخن و آشامیدن او جهت قطع بخارات کریه و بوی دهان و رفع رمد بارد نافع و مصدع محرور و مصلحش کزبره و قدر شربتش دو مثقال و بدلش سلیخه و در بوی دهان کبابه. ( تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به ارماک و ارمالک شود.
ارمال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ رُملَه. خطهای سیاه.
ارمال. [ اِ ] ( ع مص ) ارمال نسیج؛ بافتن بوریا و جز آن. باریک بافتن بوریا یا عام است. ( منتهی الأرب ). حصیر بافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || ارمال ِ سریر؛ بافتن آن با برگ خرما. به رسن برگ خرما بافتن سریر را. ( منتهی الأرب ). || ارمال حبل؛دراز کردن رسن را. ( منتهی الأرب ). || ارمال زاد؛ سپری کردن توشه. || ارمال قوم؛ سپری شدن زادشان. بی زاد ماندن قوم. ( تاج المصادر بیهقی ). بی زاد و توشه شدن مردم. درویش شدن. || ارمال ِ سهم؛ آلوده بخون شدن تیر. ( منتهی الأرب ). || ارمال مراءة؛ ارملة گردیدن زن. ( منتهی الأرب ). بیوه شدن زن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع. ] ( اِ. ) چوبی است شبیه به قرفه و دارچین، بسیار خوشبو که در هند و یمن نیز روید.

فرهنگ فارسی

( اسم ) چوبی است شبیه بقرفه و دارچین بسیار خوشبو و در هند و یمن روید.

ویکی واژه

چوبی است شبیه به قرفه و دارچین، بسیار خوشبو که در هند و یمن نیز روید.

جمله سازی با ارمال

گفتمش ارمال بدست سخی است بهر سخی ماحصلش فرخی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چای فال چای فال نخود فال نخود استخاره کن استخاره کن